loading...
مبین - شهرک بهرام
علی م بازدید : 42 یکشنبه 12 خرداد 1392 نظرات (0)



وَ مَن شَهِدَ شَهادَةَ حَقٍّ لِيُحيِىَ بِها حَقَّ امرِى‏ءٍ مُسلِمٍ اَتى يَومَ القيامَةِ وَ لِوَجهِهِ نورٌ مَدَّ البَصَرِ تَعرِفُهُ الخَلايِقُ بِاسمِهِ وَ نَسَبِهِ ؛

كسى كه براى زنده كردن حق يك مسلمان، شهادت حقّ بدهد، روز قيامت در حالى آورده مى‏شود كه پرتو نور چهره اش، تا چشم كار مى‏كند ديده مى‏شود و خلايق او را به نام و نسب مى‏شناسند.

من لا یحضره الفقیه ج3 ص 58 - الكافى(ط-الاسلامیه)، ج7، ص 381

علی م بازدید : 46 یکشنبه 12 خرداد 1392 نظرات (1)

َ مَن شَهِدَ شَهادَةَ حَقٍّ لِيُحيِىَ بِها حَقَّ امرِى‏ءٍ مُسلِمٍ اَتى يَومَ القيامَةِ وَ لِوَجهِهِ نورٌ مَدَّ البَصَرِ تَعرِفُهُ الخَلايِقُ بِاسمِهِ وَ نَسَبِهِ ؛

كسى كه براى زنده كردن حق يك مسلمان، شهادت حقّ بدهد، روز قيامت در حالى آورده مى‏شود كه پرتو نور چهره اش، تا چشم كار مى‏كند ديده مى‏شود و خلايق او را به نام و نسب مى‏شناسند.

                            من لا یحضره الفقیه ج3 ص 58 - الكافى(ط-الاسلامیه)، ج7، ص 381

علی م بازدید : 48 شنبه 11 خرداد 1392 نظرات (0)


 

شهید عباس بابایی، بزرگ مردی كه در مكتب شهادت پرورش یافت مجاهدی كه زهد و تقوایش بسان دریایی خروشان بود و هر لحظه از زندگانیش موج ها در برداشت. مرد وارسته ای كه سراسر وجودش عشق و از خودگذشتگی و كرامت بود، رزمنده ای كه دلاور میدان جنگ بود و مبارزی سترگ با نفس اماره ی خویش. از آن زمان كه خود را شناخت كوشید تا جز در جهت خشنودی حق تعالی گام برندارد. به راستی او گمنام، اما آشنای همه بود. از آن روستاییِ ساده دل، تا آن خلبان دلیر و بی باك. شهید بابایی در سال 1329، در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود. دوره ی ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به تحصیل پرداخت و در سال 1348، به دانشكده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی برای تكمیل دوره به آمریكا اعزام شد. شهید بابایی در سال 1349، برای گذراندن دوره خلبانی به آمریكا رفت. طبق مقررات دانشكده می بایست به مدت دو ماه با یكی از دانشجویان آمریكایی هم اتاق می شد. آمریكایی ها، در ظاهر، هدف از این برنامه را پیشرفت دانشجویان در روند فراگیری زبان انگلیسی عنوان می كردند، اما واقعیت چیز دیگری بود. چون عباس در همان شرایط تمام واجبات دینی خود را انجام می داد، از بی بند و باری موجود در جامعه آمریكا بیزار بود. هم اتاقی او در گزارشی كه از ویژگی ها و روحیات عباس نوشته، یادآور می شود كه بابایی فردی منزوی و در برخوردها، نسبت به آداب و هنجارهای اجتماعی بی تفاوت است. از رفتار او بر می آید كه نسبت به فرهنگ غرب دارای موضع منفی می باشد و شدیداً به فرهنگ سنتی ایران پای بند است. همچنین اشاره كرده كه او به گوشه ای می رود و با خودش حرف می زند، كه منظور او نماز و دعا خواندن عباس بوده است. خود وی ماجرای فارغ التحصیلی از دانشكده خلبانی آمریكا را چنین تعریف كرده است: «دوره خلبانی ما در آمریكا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی كه در پرونده خدمتم درج شده بود، تكلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمی دادند، تا این كه روزی به دفتر مسئول دانشكده، كه یك ژنرال آمریكایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست كه بنشینم. پرونده من در جلو او، روی میز بود، ژنرال آخرین فردی بود كه می بایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهار نظر می كرد. او پرسش هایی كرد كه من پاسخش را دادم . از سوال های ژنرال بر می آمد كه نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت، زیرا احساس می كردم كه رنج دوسال دوری از خانواده و شوق برنامه هایی كه برای زندگی آینده ام در دل داشتم، همه در یك لحظه در حال محو و نابودی است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فكر بودم كه در اتاق به صدا در آمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای كار مهمی به خارج از اتاق برود با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم. به ساعتم نگاه كردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، كاش در اینجا نبودم و می توانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم كه هیچ كار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را می خوانم. ان شاءالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشه ای از اتاق رفتم و روزنامه ای را كه همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم كه متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه كنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشكنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه می دهم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام كردم و در حالی كه بر روی صندلی می نشستم از ژنرال معذرت خواهی كردم. ژنرال پس از چند لحظه سكوت نگاه معناداری به من كرد و گفت: چه می كردی؟ گفتم: عبادت می كردم. گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما دستور بر این است كه در ساعت های معین از شبانه روز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعات زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده كردم و این واجب دینی را انجام دادم. ژنرال با توضیحات من سری تكان داد و گفت: همه این مطالبی كه در پرونده تو آمده مثل این كه راجع به همین كارهاست . این طور نیست؟ پاسخ دادم: آری همین طور است. او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود كه از صداقت و پای بندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریكا خوشش آمده است. با چهره ای بشاش خود نویس را از جیبش بیرون آورد و پرونده ام را امضا كرد. سپس با حالتی احترام آمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز كرد و گفت: به شما تبریك می گویم. شما قبول شدید . برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشكر كردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی كه رسیدم به پاس این نعمت بزرگی كه خداوند به من عطا كرده بود، دو ركعت نماز شكر خواندم.» با ورود هواپیماهای پیشرفته اف – 14 به نیروی هوایی، شهید بابایی كه جزء خلبان های تیزهوش و ماهر در پرواز با هواپیمای شكاری اف – 5 بود، به همراه تعداد دیگری از همكاران برای پرواز با هواپیمای اف–14 انتخاب و به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد. با اوج گیری مبارزات علیه نظام ستمشاهی، بابایی به عنوان یكی از پرسنل انقلابی نیروی هوایی، در جمع دیگر افراد متعهد ارتش به میدان مبارزه وارد شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وی گذشته از انجام وظایف روزمره، بعنوان سرپرست انجمن اسلامی پایگاه، به پاسداری از دستاوردهای پرشكوه انقلاب اسلامی پرداخت. شهید بابایی با دارا بودن تعهد، ایمان، تخصص و مدیریت اسلامی چنان درخشید كه شایستگی فرماندهی وی محرز و در تاریخ 7/5/1360، فرماندهی پایگاه هشتم هوایی بر عهده ی او گذاشته شد. به هنگام فرماندهی پایگاه با استفاده از امكانات موجود آن، به عمران و آبادانی روستاهای مستضعف نشین حومه پایگاه و شهر اصفهان پرداخت و با تامین آب آشامیدنی و بهداشتی، برق و احداث حمام و دیگر ملزومات بهداشتی و آموزشی در این روستا، گذشته از تقویت خط سازندگی انقلاب اسلامی، در روند هر چه مردمی كردن ارتش و پیوند هر چه بیشتر ارتش با مردم خدمات شایان توجهی را انجام داد. بابایی، با كفایت، لیاقت و تعهد بی پایانی كه در زمان تصدی فرماندهی پایگاه اصفهان از خود نشان داد، در تاریخ 9/9/1362 با ارتقاء به درجه سرهنگی به سمت معاون عملیات نیروی هوایی منصوب و به تهران منتقل گردید. او با روحیه شهادت طلبی به همراه شجاعت و ایثاری كه در طول سال ها، در جبهه های نور و شرف به نمایش گذاشت، صفحات نوین و زرینی به تاریخ دفاع مقدس و نیروهای هوایی ارتش نگاشت و با بیش از 3000 ساعت پرواز با انواع هواپیماهای جنگنده، قسمت اعظم وقت خویش را در پرواز های عملیاتی و یا قرارگاه ها و جبهه های جنگ در غرب و جنوب كشور سپری كرد و به همین ترتیب چهره آشنای «بسیجیان» و یار وفادار فرماندهان قرارگاه های عملیاتی بود و تنها از سال 1364 تا هنگام شهادت، بیش از 60 مأموریت جنگی را با موفقیت كامل به انجام رسانید. شهید برای پیشرفت سریع عملیات ها و حسن انجام امور، تنها به نظارت اكتفا نمی كرد، بلكه شخصاً پیشگام می شد و در جمیع مأموریت های جنگی طراحی شده، برای آگاهی از مشكلات و خطرات احتمالی، اولین خلبان بود كه شركت می كرد. سرلشكر بابایی به علت لیاقت و رشادت هایی كه در دفاع از نظام، سركوبی و دفع تجاوزات دشمنان از خود بروز داد، در تاریخ 8/2/1366، به درجه سرتیپی مفتخر گردید. تیمسار بابایی معاون عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به هنگام بازگشت از یك مأموریت برون مرزی، هدف گلوله ضد هوایی قرار گرفت و به شهادت رسید. تیمسار عباس بابایی صبح روز پانزدهم مرداد ماه روز عید قربان همراه یكی از خلبانان نیروی هوایی (سرهنگ نادری) به منظور شناسایی منطقه و تعیین راه كار اجرای عملیات، با یك فروند هواپیمای آموزشی اف–5 از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمد و وارد آسمان عراق شد. تیمسار بابایی پس از انجام دادن مأموریت، به هنگام بازگشت، در آسمان خطوط مرزی، هدف گلوله های تیربار ضد هوایی قرار گرفت و از ناحیه سر مجروح شد و بلافاصله به شهادت رسید. یكی از راویان مركز مطالعات و تحقیقات جنگ درباره این واقعه نوشته است:«به دنبال اصابت گلوله به هواپیمای تیمسار بابایی و اختلالی كه در ارتباط هواپیما و پایگاه تبریز به وجود آمد، پایگاه مزبور به رابط هوایی سپاه اعلام كرد كه یك فروند هواپیمای خودی در منطقه مرزی سقوط كرد برای كمك به یافتن خلبان و لاشه آن هر چه سریعتر اقدام نمایید. مدت كوتاهی از اعلام این موضوع نگذشته بود كه فرد مذكور مجدداً تماس گرفت و در حالی كه گریه امانش نمی داد گفت: هواپیمای مورد نظر توسط خلبان به زمین نشست، ولی یك از سرنشینان آن به علت اصابت تیر در داخل كابین به شهادت رسیده است.» راوی در مورد بازتاب شهادت تیمسار بابایی در جمع برادران سپاه نوشته است: «برخی از فرماندهان ارشد سپاه در جلسه ای مشغول بررسی عملیات بودند كه تلفنی خبر شهادت تیمسار بابایی به اطلاع برادر رحیم رسید . با شنیدن این خبر، جلسه تعطیل شد و اشك در چشمان حاضرین به خصوص آنان كه آشنایی بیشتری با شهید بابایی داشتند ، حلقه زد.» نقل شده كه وی چند روز قبل از شهادت در پاسخ پافشاری های بیش از حد دوستانش جهت عزیمت به مراسم حج گفته بود: «تا عید قربان خودم را به شما می رسانم.» بابایی در هنگام شهادت 37 سال داشت، او اسوه ای بود كه از كودكی تا واپسین لحظات عمر گرانقدرش همواره با فداكاری و ایثار زندگی كرد و سرانجام نیز در روز عید قربان، به آروزی بزرگ خود كه مقام شهادت بود نائل گردید و نام پرآوازه اش در تاریخ پرا فتخار ایران جاودانه شد.

علی م بازدید : 89 شنبه 11 خرداد 1392 نظرات (0)

زندگینامه


جنگی که در شهریور 1359ه ش توسط دیکتاتور معدوم عراق ،صدام حسین به مردم ایران تحمیل شد؛ظهور اسطوره هایی رادر پی داشت که غیر از تاریخ صدر اسلام،در هیچ برهه ای از تاریخ بشرنشانی از آنها نیست.
ومهدی زین الدین یکی از این اسطوره هاست؛اسطوره ی زنده.

سال 1338 ه ش در كانون گرم خانواده‌اي مذهبي، متدين و از پيروان مكتب سرخ تشيع، در تهران ديده به جهان گشود. مادرش كه بانويي مانوس با قرآن و آشناي با دين و مذهب بود براي تربيت فرزندش كوشش فراواني نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شيردان فرزندانش برايش فريضه بود و با مهر و محبت مادري، مسائل اسلامي را به آنها تعليم مي‌داد.
نبوغ و استعداد مهدي باعث شد كه او دراوان كودكي قرآن را بدون معلم و استاد ياد بگيرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نمايد. پس از ورود به دبستان در اوقات بيكاري به پدرش كه كتابفروشي داشت، كمك مي‌كرد و به عنوان يك فروند، پدر و مادر را در امور زندگي ياري مي‌داد.

مهدي در دوران تحصيلات متوسطه‌اش به لحاظ زمينه‌هايي كه داشت با مسائل سياسي و مذهبي آشنا و در اين مدت (كه با شهيد محرب آيت‌الله مدني (ره) مانوس بود)، روح تشنه خود را با نصايح ارزنده و هدايتگر آن شهيد بزرگوار سيراب مي‌نمود و در واقع در حساسترين دوران جواني به هدايت ويژه‌اي دست يافته بود. به همين دليل از حضرت آيت‌الله مدني بسيار ياد مي‌كرد و رشد مذهبي خود را مديون ايشان مي‌دانست.
در مسير مبارزات سياسي عليه رژيم پهلوي، پدر شهيدان – مهدي و مجيد زين‌الدين – براي بار دوم از خرم‌آباد به سقز تبعيد گرديد. اين امر باعث شد تا مهدي كه خود در مبارزات نقش فعالي داشت دوري پدر را تحمل كند و سهم پدر را نيز در مبارزات خرم‌آباد بردوش كشد.

در ادامه مبارزات سياسي دوران دبيرستان، كينه عميقي نسبت به رژيم پهلوي پيدا كرد و زماني كه حزب رستاخيز شروع به عضوگيري اجباري مي‌نمود. شهيد زين‌الدين به عضويت اين حزب در نيامد و با سوابقي كه از او داشتند از دبيرستان اخراجش كردند. به ناچار براي ادامه تحصيل، با تغيير رشته از رياضي به طبيعي موفق به اخذ ديپلم گرديد و در كنكور سال 1356 شركت كرد و ضمن موفقيت، توانست رتبه چهارم را در بين پذيرفته‌شدگان دانشگاه شيراز بدست آورد. اين امر مصادف با تبعيد پدرش به جرم حمايت از امام خميني(ره) از خرم‌آباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصيل و ورود جدي‌تر ايشان در سنگر مبارزه پدرش شد.
پس از مدتي پدر شهيد زين‌الدين از سقز به اقليد فارس تبعيد شد. اين ايام كه مصادف با جريانات انقلاب اسلامي بود، پدر با استفاده از فرصت پيش‌آمده، مخفيانه محل زندگي را به قم انتقال داد. مهدي نيز همراه سايراعضاي خانواده، از خرم آباد به قم آمد و در هدايت مبارزات مردمي نقش موثرتري را عهده‌دار شد.

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي جزو اولين كساني بود كه جذب نهاد مقدس جهادسازندگي شد و با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي قم، براي انجام وظيفه شرعي و اجتماعي خود و حفظ و حراست از دست‌آوردهاي خونين انقلاب، به اين نهاد مقدس پيوست. ابتدا در قسمت پذيرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظيفه كرد.
شهيد زين‌الدين در زمان مسئوليت خود در واحد اطلاعات (كه همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئه‌هاي پيچيده ضدانقلاب در شهر خونين و قيام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداري از بينش عميق سياسي، در خنثي كردن حركتهاي انحرافي و ضدانقلابي گروهكهاي آمريكايي نقش به سزايي داشت.

با آغاز تهاجم دشمن بعثي به مرزهاي ميهن اسلامي، شهيد زين‌الدين بي‌درنگ پس از گذراندن آموزش كوتاه مدت نظامي، به همراه يك گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بي‌امان عليه كفار بعثي پرداخت.
پس از مدتي مسئول شناسايي يگانهاي رزمي شد. و بعد از آن نيز مسئول اطلاعات – عمليات سپاه دزفول و سوسنگرد گرديد. در اين مسئوليتها با شجاعت، ايمان و قوت قلب،‌تا عمق مواضع دشمن نفوذ مي‌كرد و با شناسايي دقيق و هدايت رزمندگان اسلام، ضربات كوبنده‌اي بر پيكر لشكريان صدام وارد مي‌آورد. بخشي از موفقيتهاي بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عمليات فتح‌المبين، مرهون تلاش و زحمات ايشان و همكارانش در زمان تصدي مسئوليت اطلاعات – عمليات سپاه دزفول و محورهاي عملياتي بود.

شهيد زين‌الدين در عمليات بيت‌المقدس مسئوليت اطلاعات – عمليات قرارگاه نصر را برعهده داشت و بخاطر لياقت، ايمان، خلوص، استعداد رزمي و شجاعت فراوان، در عمليات رمضان به عنوان فرمانده تيپ علي‌بن ابيطالب(ع) - كه بعدها به لشكر تبديل شد – انتخاب گرديد.
در عمليات رمضان، تيپ علي‌بن ابيطالب(ع) جزو يگانهاي مانوري و خط‌شكن بود و به حول و قوه الهي و با قدرت فرماندهي و هدايت ايشان – در بكارگيري صحيح نيروها و موفقيت آن يگان در اين عمليات – بعدها اين تيپ، به لشكر تبديل شد.
لشكر مقدس علي‌بن ابيطالب(ع) در تمام صحنه‌هاي نبرد سپاهيان اسلام (عمليات محرم، والفجرمقدماتي، والفجر3 و والفجر4) خط شكن و به عنوان يكي از يگانهاي هميشه موفق، نقش حساس و تعيين كننده‌اي را برعهده داشت.

صبر، استقامت، مقاومت جانانه و به يادماندني اين يگان، همگام با ساير يگانها در عمليات پيروزمندانه خيبر بسيار مشهور است. هنگامي كه دشمن از هوا و زمين و با انواع جنگ‌افزارها و هواپيماهاي توپولوف و ميگ و بمبهاي شيميايي و پرتاب يك ميليون و دويست هزار گلوله توپ و خمپاره، جزاير مجنون را آماج حملات خويش قرار داده بود، او و يگان تحت امرش مردانه و تا آخرين نفس جنگيدند و دشمن زبون را به عقب راندند و جزاير و حفظ كردند.

خصوصيات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شكني شبهاي عمليات و جنگيدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سخت‌ترين پاتكها به خاطر اين روحيه بود. روحيه‌اي كه اساس و بنيان آن بر ايمان و اعتقاد به خدا استوار بود.
مجاهدت دائمي او براي خدا بود و هيچگاه اثر خستگي روحي در وجودش ديده نمي‌شد.
شهيد زين‌الدين در كنار تلاش بي‌وقفه‌اش، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت كه جبهه‌هاي نبرد، مكاني مقدس است و انسان دراين مكان، به خدا تقرب پيدا مي‌كند. هميشه به رزمندگان سفارش مي‌كرد كه به تزكيه نفس و جهاد اكبر بپردازند.

او همواره سعي مي‌كرد كه با وضو باشد. به ديگران نيز تاكيد مي‌نمود كه هميشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسيار داشت و با قرآن مجيد مانوس بود و به حفظ آيات آن مي‌پرداخت.
به دليل اهميتي كه براي مسائل معنوي قايل بود نماز را به تاني و خلوص مخصوصي به پا مي‌داشت. فردي سراپا تسليم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبي از همان دوران كودكي در زندگي مهدي متجلي بود.
با علاقه خاصي به بسيجي‌ها توجه مي‌كرد. محبت اين عناصر مخلص در دل او جايگاه ويژه‌اي داشت. براي رسيدگي به وضعيت نيروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، يگانها و مقرهاي لشكر سركشي مي‌نمود و مشكلات آنان را رسيدگي و پيگيري مي‌كرد. همواره به برادران سفارش مي‌كرد كه نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و هميشه خودشان را نسبت به آنها بدهكار بدانند و يقين داشته باشند كه آنها حق بزرگي بر گردن ما دارند.

شيفتگي و محبت ويژه‌اي به اهل بيت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختي كه از ولايت فقيه داشت از صميم قلب به امام خميني(ره) عشق مي‌ورزيد. با قبلي مملو از اخلاص، ايمان و علاقه از دستورات و فرامين آن حضرت تبعيت مي‌نمود. به دقت پيامها و سخنرانيهاي ايشان را گوش مي‌داد و سعي مي‌كرد كه همان را ملاك عمل خود قرار دهد و از حدود تعيين شده به هيچ وجه تجاوز نكند. مي‌گفت: ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببينيم از آن كانون و مركز فرماندهي چه دستوري مي‌رسد، يك جان كه سهل است، اي كال صدها جان مي‌داشتيم و در راه امام فدا مي‌كرديم.
او در سخت‌ترين مراحل جنگ با عمل به گفته‌هاي حضرت امام خميني(ره) خدمات بزرگي به جبهه‌ها كرد.

حفظ اموال بيت‌المال براي شهيد زين‌الدين از اهميت خاصي برخوردار بود. همواره در مسئوليت و جايگاهي كه قرار داشت نهايت دقت خود را به كار مي‌برد تا اسراف و تبذير نشود. بارها مي‌گفت:در مقابل بيت‌المال مسئول هستيم.
در استفاده از نعمتهاي الهي و حتي غذاي روزمره ميانه‌روي مي‌كرد.
او خود را آماده رفتن كرده بود و همواره براي كم كردن تعلقات مادي تلاش مي‌كرد. ايثار و فداكاري او در تمام زمينه‌ها، بيانگر اين ويژگي و خصوصيتش بود.
براي اخلاص و تعهد آن شهيد كمتر مشابهي مي‌توان يافت.
او جز به اسلام و انجام تكليف الهي خود نمي‌انديشيد. در مناجات و راز و نيازهايش اين جمله را بارها تكرار مي‌كرد:
اي خدا! اين جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پيروز كن.
از آنجا كه برادران، ايشان را به عنوان الگويي براي خود قرار داده بودند، سعي مي‌كردند اخلاق و رفتارشان مثل ايشان باشد.
او شخصيتي چند بعدي داشت: شخصيتي پرورش يافته در مكتب انسان ساز اسلام. خيلي‌ها شيفته اخلاق، رفتار، مديريت و فرماندهي او بودند و او را يك برادر بزرگتر و معلم اخلاق مي‌دانستند. زيرا او قبل از آنكه لشكر را بسازد، خود را ساخته بود.

اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضاي مسئوليتهاي نظامي‌اش كه داراي صلابت و قدرت خاصي بود، زماني كه با بسيجيان مواجه مي‌شد برادري صميمي و دلسوز براي آنها بود.
شهيد مهدي زين‌الدين در زمينه تربيت كادرهاي پرتوان براي مسئوليتهاي مختلف لشكر به گونه‌اي برنامه‌ريزي كرده بود كه در واحدهاي مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جريان كارها باشند. مي‌گفت:
من خيالم از لشكر راحت است. اگر چند ماه هم در لشكر نباشم مطمئنم كه هيچ مسئله‌اي به وجود نخواهد آمد.
در كنار اين بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زيرا رفتار و صحبتهايش در عمق جان نيروهاي رزمنده مي‌نشست. بارها پس از سخنراني، او را در آغوش خويش مي‌كشيدند و بر بالاي دستهايشان بلند مي‌كردند.
او يكي از فرماندهان محبوب جبهه‌ها به شمار مي‌آمد. فرماندهي كه نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و اين نورانيت به اطرافيان نيز سرايت كرده بود. چنانچه گفته مي‌شود: 70% نيروهاي پاسدار و بسيجي آن لشكر، نماز شب مي‌خواندند.

سردار رحيم صفوي‌فرمانده سابق سپاه درباره او مي‌گويد: شهيد مهدي زين‌الدين فرماندهي بود كه هم از علم جنگي و هم از علم اخلاق اسلامي برخوردار بود. در ميدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصه‌هاي جنگ شجاع، رشيد، مقاوم و پرصلابت بود.
شهادت مزدی بودکه خدا برای مجاهدات بی شمار این بنده برگزیده اش قرارداده بود.
در آبان سال 1363 شهيد زين‌الدين به همراه برادرش مجيد (كه مسئول اطلاعات و عمليات تيپ 2 لشكر علي‌بن ابيطالب(ع) بود) جهت شناسايي منطقه عملياتي از کرمانشاه به سمت سردشت حركت مي‌كنند. در آنجا به برادران مي‌گويد: من چند ساعت پيش خواب ديدم كه خودم و برادرم شهيد شديم!
موقعي كه عازم منطقه مي‌شوند، راننده‌شان را پياده كرده و مي‌گويند: خودمان مي‌رويم. حتي در مقابل درخواست يكي از برادران، مبني بر همراه شدن با آنها، برادر مهدي به او مي‌گويد: تو اگر شهيد بشوي، جواب عمويت را نمي‌توانيم بدهيم، اما ما دو برادر اگر شهيد بشويم جواب پدرمان را مي‌توانيم بدهيم.
فرمانده محبوب بسيجيها، سرانجام پس از ساليان طولاني دفاع در جبهه‌ها و شركت در عمليات و صحنه‌هاي افتخارآفرين، در درگيري با ضدانقلاب شربت شهادت نوشيد و روح بلندش را از اين جسم خاكي به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوي گزيند.
همان طور كه برادران را توصيه مي‌كرد: ما بايد حسين‌وار بجنگيم؛ حسين‌وار جنگيدن يعني مقاومت تا آخرين لحظه؛ حسين‌وار جنگيدن يعني دست از همه چيز كشيدن در زندگي؛ اي كاش جانها مي‌داشتيم و در راه امام حسين(ع) فدا مي‌كرديم؛ از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و مي‌گفت عمل كرد و عاشقانه به ديدار حق شتافت.


وصیت نامه شهید مهدی زین الدین

بسمه تعالی

اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن.
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.
1- مسائل شرعی:
الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.
ب)روزه:تعداد190روزه قرض دام وتنوانستم بگیرم.
ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست.
د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست.
2- مادیات
الف:بدهکاریها:
1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.
2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند.
3- پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی.

ب – بستانکاریها:
1-مبلغ هفتاد و پنجهزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مستردننموده است.
2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشته‌ام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم داده‌ام جهت بدهی‌ها
پدرم برای خانه‌ای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم می‌باشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2. بدهکاریها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را داده‌ام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم رابه همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.مطلب دیگری به ذهنم نمی‌رسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید.

مهدی زین الدین

علی م بازدید : 77 شنبه 11 خرداد 1392 نظرات (0)


 

زندگینامه

کودکی و رشد دینی
به سال 1333 شمسی در روستای کوچک «دره گرگ» از توابع شهرستان «بروجرد» در خانواده مومن و مستضعف فرزندی دیده بر جهان گشود که او را «محمد» نام نهادند.

شش ساله بود که پدر را از دست داد. با مرگ پدر و وخامت وضعیت مادی خانواده، مادر رنجدیده ، محمد و پنج فرزند دیگرش را با خود به «تهران» آورد و محله مستضعف نشین «مولوی» مقر خانواده بروجردی شد.

مادرش میگوید: «محمد شش ساله بود که یتیم شد. از هفت سالگی روزها را در یک دکان خیاطی کار می کرد. اسمش را در یک مدرسه شبانه نوشتم و شبها درس می خواند. همه او را دوست داشتند. چه معلم چه صاحبکارش.»

چهارده ساله بود که به سال 1347 با شرکت در کلاسهای آموزش قرآن و معارف اسلامی قدم به دنیای پر تب تاب مبارزه گذاشت. خودش از آن روزها چنین حکایت می کرد: «وقتی به این کلاسها رفتم قرآن را خواندم و مفهوم آیات را فهمیدم چشم و گوشم روی خیلی مسایل باز شد. معنای طاغوت را فهمیدم. فهمیدم امام کیست و چرا او را از کشور تبعید کرده اند».

در بند اسارت طاغوت
پس از چندی با تشکیلات مکتبی «هیات های مؤتلفه اسلامی» مرتبط شد و ضمن شرکت در جلسات نیمه مخفی سیاسی- عقیدتی، که به همت شهید بزرگوار «حاج مهدی عراقی» تشکیل می شد سطح بینش مکتبی و دانش مبارزاتی خود را بالا برد.

در سال 1350 ازدواج کرد و یکسال بعد به خدمت نظام وظیفه فراخوانده شد. مادرش میگوید: «به او گفتم پسر حالا که احضارت کرده اند میخواهی چکار کنی؟ گفت : مادر من مسلمانم مطمئن باش تا جایی که بتوانم تن به چنین ذلتی نمی دهم. من از خدمت به این شاه لعنتی بیزارم.می فهمی مادر، بیزار!»

«محمد»که علاقه ای به خدمت در ارتش شاهنشاهی نداشت اندکی پس از این فراخوان به قصد دیدار با مرشد در تبعید مکتب انقلاب حضرت امام خمینی«ره» از خدمت فرارکرد اما حین عبور از مرز زمینی ایران - عراق توسط عناصر «ساواک» رژیم شناسایی و دستگیر شد. مادر محمد از این دوران می گوید : «خبر آوردند که او را در خوزستان سر مرز گرفته اند. رفتم اهواز سازمان امنیت عکسش دستم بود و گریه میکردم... از آنجا رفتم زندان ساواک «سوسنگرد»... این پسر آنجا بود.وقتی وارد اتاق بازجویی شدم دیدم او را از پاهایش به سقف آویزان کرده اند و کتکش میزنند. همین طور مثل باران چوب و شلاق و باطوم بود که روی سر صورت بچه ام می بارد ولی حتی یک آخ هم از او نشنیدم.»

سردار شهید «حاج محمد ابراهیم همت» درباره روحیه بالا، عشق به ولایت وتعهد عمیق «محمد» به آرمانش در آن ایام سخت اسارت درسیاهچال های آریامهری می گفت : «در زندان عوامل رجوی و سایر همپالگی های منافقین به برادرانی که معتقد به ولایت فقیه و رهبری حضرت امام بودند از روی طعنه میگفتند فتوایی ! این هم یکی از مظلومیت های مضاعف بچه های حزب اللهی در آن سالها بود. بعضی ها در برابر این انگ زدنهای رذیلانه منافقین دست و پایشان را گم کردند. ولی محمد خیلی منطقی و زیبا آنها را توجیه کرد. او بدون هیچ ابایی گفته بود:آری ما فتوایی هستیم و مقلد. خودمان که مجتهد نیستیم تا بتوانیم تا حکام را از منابع آن استخراج کنیم. بگذارید هر چه دلشان میخواهد، بگویند».

مجاهد فتوایی
محمد نهایتا پس از شش ماه اسارت از زندان آزاد شد. همزمان با آزادی از محبس بلافاصله او را تحویل ارتش دادند و بدین ترتیب محمد جهت خدمت اجباری سربازی به تهران آمد. پس از خاتمه دوران سربازی با تجاربی که از دوران زندان و خدمت در ارتش کسب کرده بود، این بار به طور حرفه ای قدم به میدان مبارزات سیاسی- مکتبی گذاشت. درقدم نخست در صدد برآمد تا با روحانیت متعهد پیرو خط امام تماس و ارتباط بر قرار نماید. چندی بعد در رابطه با تشکل های فرهنگی- تبلیغاتی دست بکار چاپ، تکثیر و توزیع اعلامیه ها و پیام های حضرت امام شد. مادر«محمد» از فعالیت های او در این مقطع خاطرات جالبی دارد:

«خانه ما در «مولوی» تبدیل شد به مرکز انتشار اعلامیه ضد رژیم. محمد به همراه چند نفر از دوستانش در طبقه همکف یکی از اتاقها سه چهار دستگاه خیاطی گذاشتند و عده ای بی وقفه پشت این چرخ ها کار میکردند... این ظاهر قضایا بود. درست در زیر زمین همین اتاق آنها چاپخانه مجهزی داشتند که شبانه روز کار میکرد. سرو صدایش تمام محله را برداشته بود. البته باعث سوء ظن کسی نمی شد. هر کس به خانه می آمد فکر می کرد این همه سرو صدا مال آن چهار تا چرخ خیاطی است».

با درسهایی که فعالیتهای سیاسی- تبلیغاتی گرفته بود نهایتا به این نتیجه رسید که در راه سرنگونی دیکتاتوری آمریکایی شاه صرفا به مبارزه سیاسی نباید بسنده کرد. به روایت سردار«حاج سعید قاسمی»: «در سال 1355 در معیت چند تن از دوستانش برای آموزش اصول و قواعد جنگ های پارتیزانی راهی سوریه شد. در سوریه حاج آقا و دوستانش به اردوگاه های نظامی «جنبش امل» معرفی و سرگرم طی دوره های رزم چریک شهری و نبرد پارتیزانی شدند. بعد از ختم دوران آموزشی شهید بروجردی و دوستانشان تصمیم می گیرند تا جهت گرفتن حکم شرعی مبارزه مسلحانه به«نجف» رفته و با حضرت امام ملاقات نمایند...اما بنابه برخی مسایل و معضلات خصوصا گرم شدن روابط رژیم بعث عراق با دیکتاتوری شاه امکان سفر آنان به عراق منتفی شد و ناچار به ایران برگشتند».

«محمد»، خود از جمله دلایل اصلی بازگشت از سوریه را، واهمه از غلتیدن به ورطه سیاست بازیها و تزهای شبه مارکسیستی که در صفوف برخی گروههای مقاومت لبنانی – فلسطینی حاکم بود، ذکر می کرد.

پس از چاپ مقاله موهن ساواک در روزنامه «اطلاعات» و قیام خونین 19 دی ماه سال 1356، و سرکوبی خیزش روحانیت و مردم شهر «قم»، «محمد» یک رشته عملیات چریکی فشرده و ضربتی را علیه تاسیسات سیاسی – امنیتی و مراکز به ظاهر فرهنگی رژیم و حامیان آمریکایی آن، طراحی و اجراء کرد. از جمله این رشته فعالیت های مسلحانه، میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:

1)انفجار رستوران خوانسالار، عشرتکده و محل تجمع و عیاشی مامورین آمریکایی ستاد آسیای جنوب غربی C.I.A در تهران.

2)انفجار اتوبوس نظامی حامل مستشاران آمریکایی، در لویزان.

3)خلع سلاح مامورین قرارگاه شهربانی شاهنشاهی در تهران.

4)عملیات نظامی علیه یک رشته از مراکز ساواک، در 15 خرداد 1357.

5)انفجار تاسیسات برق مراکز رژیم، موسوم به «کاخ جوانان»، در منطقه شوش تهران و...
در رابطه با کلیه این سلسله عملیات، مسئولیت شناسایی سوژه ها، گردآوری اطلاعت لازمه، طرح و برنامه ریزی دقیق هر یورش، بر عهده «محمد» بود. ضمن آنکه پس از طی مراحل مقدماتی مربوط به هر عملیات، محمد با رابطین خود در صفوف روحانیت مبارز پیرو خط امام تماس می گرفت و تنها پس از کسب مجوز شرعی، دست به کار اجرای عملیات می شد.
حفاظت از امام
با اوج گیری روند انقلاب اسلامی، محمد به صورت شبانه روزی، درگیر هدایت و اجرای مسایل سیاسی – نظامی نهضت گردید. در دوازدهم بهمن سال 1357، همزمان با ورود پیروزمندانه حضرت امام به ایران، به امر شهید مظلوم «دکتر بهشتی» و با نظارت «حاج عراقی» مسئولیت تشکیل و سرپرستی گروه حفاظت از رهبر کبیر انقلاب، به محمد محول شد. او به همراه دیگر همرزمانش ، مسئولیت حراست از امام بزرگوار را در فرودگاه مهرآباد ، مسیر بهشت زهراء (س) و «مدرسه علوی» عهده دار شد. سپس بلافاصله دست به کار تشکیل و سازماندهی یگان حفاظت محل سکونت حضرت امام در تهران گردید.
در پی آغاز درگیری های مسلحانه مردم و نیروهای شاه در روزهای 21 و 22 بهمن 1357 ، محمد نیز همدوش دیگر رزمندگان انقلاب به صفوف متزلزل قوای آریامهری حمله ور شد . او نقش چشمگیری در تصرف «پادگان جمشیدیه » و نیز آزاد سازی مراکز رادیو و تلوزیون از لوث چکمه پوشان گارد جاویدان ایفا کرد. در همین عملیات اخیر ، با اصابت گلوله ای از ناحیه پا مجروح شد.
مدیریت زندان اوین
پس از سرنگونی رژیم منحوس پهلوی و پیروزی مرحله نخست انقلاب اسلامی، فعالیت های انقلابی محمد دامنه گسترده تری پیدا کرد. پس از چندی، مسئولیت سرپرستی «زندان اوین»، که عمده زندانیان آن از عناصر غارت، شکنجه و سرکوب دولت، ساواک و ارتش شاهنشاهی بودند، به محمد محول شد. سلوک اسلامی – انسانی محمد در برخورد با زندانیانی چنین منفور، باعث شد تا تنی چند از همرزمانش به او خرده بگیرند. یکی از دوستان محمد در این رابطه می گوید:
«وقتی زمزمه های نارضایتی به گوش بروجردی رسید، سخت متغیر شد و گفت: ما اگر مسلمان هم نبودیم، باز مسئولیت انسانی و وجدانی به ما حکم می کرد با زندانی برخورد صحیح داشته باشیم. به علاوه، ما در دستگاه عدالت انقلاب، ضابطیم، نه قاضی. اگر بخواهیم به عنوان ضابطین محکمه انقلاب همان برخوردی را با این زندانیان داشته باشیم که قبل از پیروزی، آنها با ما داشتند، پس دیگر چه فرقی میان یک انقلابی مسلمان با یک ساواکی وجود دارد؟اگر در بین برادران ما، کسی هست که به برخورد بنده با اینها (زندانیان) اعتراض دارد، برود احکام مربوط به اسیر و زندانی را در متون شرعی پیدا کند و بخواند».
تشکیل نیروی مسلح
انجام وظیفه ی «محمّد» در این سمت، چندان به درازا نینجامید. تو گویی سرنوشت فرزند شهید خطه ی بروجرد، در عرصه ای دیگر می باید رقم می خورد. به گفته ی سردار سرلشگر « محسن رضایی»:

«محمّد از بنیانگذاران اصلی سپاه بود. او یکی از دوازده نفری بود که سپاه را پایه گذاری کردند. البته برخی از این افراد، مثل شهید محمّد منتظری و ... بعد ها به شهادت رسیدند».

تحت نظارت شورای انقلاب، با کوشش فراوان و خستگی ناپذیر «محمّد» و یارانش، بازوی مسلح انقلاب اسلامی در بهار 1358 تأسیس شد. در آن مقطع، خود «محمّد» در شورای مرکزی سپاه آغاز به کار کرد و به فاصله کوتاهی پس از آن، مسئولیت معاونت عملیات «پادگان ولی عصر» (عج) را عهده دار گردید. او شدیداً به ضرورت تداوم تربیت عقیدتی-سیاسی در کنار آموزش نظامی عناصر سپاه و نظارت روحانیت انقلابی پیرو خط امام بر عملکرد کلی این نهاد انقلابی تأکید داشت. فلسفه تأکیدی این همه شدید را خودش این گونه بیان می کرد:
«امام می فرمایند همه هدف ما، مکتب ماست. آنها که مکتب را قبول ندارند، می گویند نتیجه چنین اعتقادی، می شود انحصار طلبی!... ما اگر که شمشیر به دست گرفته ایم، باید «لتکون کلمة الله هِی العُلیا» شمشیر بزنیم، برای اینکه حکم خدا، دین خدا، روی کار بیاید. اگر هدف ما اجرای حکم خدا و حاکمیت دین او نباشد، دیگر مبارزه چه فایده ای دارد؟ حالا چه شاه باشد، چه کس دیگری، آن وقت چه فرقی خواهد داشت که ما برای چه کسی می جنگیم؟ بحث ما و هدف ما این است که حکم خدا پیاده بشود. اگر عمل به این وظیفه باعث می شود ما را «انحصار طلب» معرفی کنند، البته به این معنا، ما انحصار طلبیم!»
جهاد مسیحایی
با گسترش غائله آفرینی تجزیه طلبان تحت الحمایه آمریکا و بعث عراق در کردستان، «محمّد» در رأس گروهی از سپاهیان کم ساز و برگ انقلاب، ابتدا به «کرمانشاه» و از آنجا به «سنندج» رفت. از همان بدو ورود به منطقه، فرماندهی عملیات قلع و قمع قوای تا بن دندان مسلح ضدّ انقلاب در کردستان را بر عهده گرفت.
در شرایطی که سنندج و پادگان لشگر 28 ارتش در این شهر، به محاصره کامل قوای ائتلافی ضدّ انقلاب، از «دموکرات» و «کوموله» گرفته تا «چریک های فدایی» و «پیکار» درآمده بود، محمّد و تنی چند از همرزمانش، توسط یک هلیکوپتر S.T.214 هوانیروز در پادگان سنندج پیاده در چنین شرایط وخیمی، «محمّد» مصمم و قاطع با تنگناها و معضلات موجود، برخوردی حساب شده داشت و با مکرر تلاوت کردن آیات قرآنی و جملات حماسی حضرت امیر (ع) از نهج البلاغه، جمع کوچک رزم آوران مدافع پادگان را، تهییج و به ادامه ی پایداری و ایثار، تحریص می کرد.
همرزم «محمّد»، تیمسار شهید «علی صیاد شیرازی»، از آن روزها می گوید: «موقعی که ضدّ انقلابیون محل باشگاه افسران لشگر 28 را در سنندج محاصره کردند، بچه های ما در آنجا، مدت 40 شبانه روز در محاصره مطلق بودند. حتی چیزی برای خوردن هم نداشتند. با این حال استقامت می کردند. شهید بروجردی، برای رهایی اینها، دست به هر کاری می زد... او آنقدر در این راه استقامت کرد که با همکاری و یکدلی رزمندگان سپاه و ارتش، پس از مدتی کوتاه، محاصره در هم شکست. نمونه چنین صحنه هایی را در آن زمان، زیاد داشتیم که ایشان همیشه با همین پایمردی و استقامت، به مصاف ضد انقلابیون می رفتند».

در کنار نبرد قاطع و قهر آمیز با تجزیه طلبان، «محمد» به راستی عامل به رافت و برخورد برادرانه با مردم مستضعف کردستان بود. سردار سرتیپ «حاج سعید قاسمی» از خصایص مردمی محمد، خاطرات شیرینی به یاد دارد: «در همان شبهای اول آزادسازی سنندج، که ضد انقلابیون شکست خورده با سلاح های سبک و نیمه سنگین از هر طرف به سوی مردم و نیروهای انقلاب شلیک می کردند و رفت و آمد در سطح معابر شهر تقریبا غیر ممکن بنظر می رسید، به حاج آقا خبر دادن که در یکی از خانه های نزدیک پادگان، خانم بارداری هست که زمان وضع حمل او فرا رسیده. منتهی با توجه به عدم امنیت در سطح شهر، بردن او به بیمارستان غیر ممکن است. شهید بروجردی، بلافاصله نشانی آن خانه را گرفت، تنها و بدون محافظ، سوار بر ماشین فرسوده به آنجا رفت و با کمک شوهر آن خانم، او را به بیمارستان سنندج منتقل کرد.
تنها بعد از اطمینان خاطر از وضعیت این خانواده کرد بود که از بیمارستان به پادگان برگشت.»
همرزمان فرمانده کبیر
اصولا دلسوزی محمد نسبت به مردم کردستان حد و مرز نداشت. به آنها از صمیم قلب احترام می گذاشت. جالب اینکه مردم کردستان نیز، به او علاقمند شده و بردارانه دوستش داشتند. جاذبه محبت آمیز بروجردی آن همه نیرومند بود که اطفال معصوم کرد، به محض دیدن او، به سویش می دویدند، با او بازی میکردند و «محمد» شاد و خندان، دست نوازش بر سرشان می کشید. همزمان، به کار گسترش سازمان رزم قوای سپاه که جوهره فرماندهی را به همراه صلابت و اخلاص، در ایشان سراغ می کرد، مسئولیت می داد. بسیاری از همین عناصر، بعدها جزو نخبه ترین فرماندهان یگانهای رزمی سپاه، چه در کردستان، و چه در سایر جبهه های دفاع مقدس 8 سال ملت ایران شدند. از جمله شاگردان و برگزیدگان نامی این معلم کبیر در بین سرداران سپاه اسلام می توان به:

- سردار شهید «حاج احمد متوسلیان»، فرمانده سپاه مریوان، بنیانگذار لشکر 27 مکانیزه محمد رسول الله(ص) و فرمانده عملیات قرارگاه نصر.

- سردار شهید «ناصر کاظمی»، فرمانده سپاه کردستان، نخستین فرمانده تیپ ویژه شهدا و فرمانده شهر پاوه.

-سردار شهید «علی گنجی زاده»، دومین فرمانده تیپ شهدا.

سردار شهید «حاج محمد ابراهیم همت»، فرمانده سپاه پاوه، دومین فرمانده لشکر 27 مکانیزه محمد رسول الله(ص) و فرمانده سپاه 11 قدر.

-سردار شهید «سعید گلاب»، مسئول آموزش عقیدتی سپاه منطقه 7.

- سردار شهید «صادق نوبخت»، فرمانده سپاه غرب کرخه.

-سردار شهید «حاج علی اصغر اکبری»، فرمانده سپاه سردشت.

-سردار شهید «ناصر صالحی»، فرمانده سپاه پاوه.

-سردار شهید«غلامعلی پیچک»، و «محسن حاج بابا».

-سردار شهید «مختار تولی خانلو»، فرمانده سپاه باینگان.

- سردار شهید «علی فضل خانی»، مسئول یگان پدافند قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) اشاره کرد.
به دنبال جنایات فجیعی که نسبت به عناصر انقلاب و جهادگران بی دفاع در سطح کردستان به وقوع پیوست، به ویژه پس از سر بریدن پاسداران مجروح در بیمارستان شهر «پاوه» توسط عوامل بعث، با صدور فرمان حضرت امام در مرداد 1358، محمد و رزم آوران تحت امر او جهت سرکوبی ضد انقلاب، عازم پاوه شدند. طولی نکشید که باند خائن دولت موقت، اقدام به اعزام هیات به اصطلاح «حسن نیت» به مناطق کردنشین غرب کشور نمود.

تاسیس پیشمرگان کرد مسلمان

علی ای حال، با اقدامات خائنانه دولت موقت و بویژه به دستور هیات حسن نیت لیبرال ها، کلیه مواضعی که وجب به وجب آنها با نثار خون رشید ترین جوانان این مرزو بوم از چنگال پلید ضد انقلاب آزاد گشته بود، توسط «لیبرال دوله های موقت»، دو دستی تقدیم ضد انقلاب گردید . در این دوران سخت و مشقت بار، محمد نه تنها مایوس نشد طرح تشکیل «سازمان پیشمرگان مسلمان کرد» را تدوین و به شورای عالی سپاه عرضه داشت.
با وجود کارشکنی و مخالفت شدید لیبرالها خائن، این طرح با همفکر و همیاری پیگیر عناصر پیرو خط امام در شورای انقلاب، به ویژه شهید بزرگوار «آیت الله دکتر بهشتی» تصویب شد و مسئولیت تشکیل این سازمان نیز مستقیما به خود «محمد» محول گردید. «محمد» خود در یکی از جلسات توجیهی فرماندهان سپاه در غرب کشور، با بیانی گرم و گیرا، در این مورد گفته بود : «صف مردم کرد، از صف ضد انقلاب جداست.
این مردم مسلمانند. فطرتا خواهان حکومت اسلامی اند. وقتی دست رحمت نظام بر سر آنها گسترده شود، بدیهی است که سلاح بدست گرفته و با تمام قدرتشان، به مصداق کریمه « اشداء علی الکفار»، با تجزیه طلبان ملحد خواهند جنگید». استقبال مردم مومن و محروم کردستان از امر تسلیح و شرکت در مدافعین انقلاب آن همه چشمگیر بود که موازنه قدرت را در منطقه به زیان گروهک های تجزیه طلب بر هم زد.

مقابله با بعثیون
با شروع تهاجم ارتش عراق به خاک میهن اسلامی در مهر ماه 1359، «محمد» به همراه تنی چند از همرزمانش، راهی «سر پل ذهاب» شد.

در جریان محاصره این شهر، که می رفت تا منجر به اشغال آن توسط ارتش بعث شود، «محمد» و یارانش طی یک رشته نبردهای سخت و سهمگین، پوزه لشگرهای تانک و کماندویی دشمن را به خاک مالیده و شهر را از خطر سقوط حتمی نجات دادند.

در این نبرد نابرابر ، «محمد» چندین بار تا پای شهادت پیش رفت و بالاخره هم، از ناحیه دست، جراحت سختی برداشت. آنچه در این دوران بر صعوبت کار «محمد» و همرزمانش در جبهه های غرب، صد چندان می افزود، تسلط بلا منازع لیبرالیزم منحط و در راس آن، «بنی صدر» خائن، بر مقدارات جبهه و جنگ بود.

سردار شهید حاج همت از تلخ کامی های فرزندان انقلاب بر اثر سیاست های مخرب لیبرال ها در ماههای آغازین جنگ، فراوان گفته ها داشت. از جمله اینکه : «در یک جلسه نظامی، به اتفاق شهید بروجردی و سایر برادران سپاه غرب کشور، به بنی صدر گفتیم عراق چندان هم که وانمود می کنید، آسیب ناپذیر نیست.

شما کافیست به استعداد یک تیپ نیرو به ما بدهید تا ضربات خوبی به دشمن در جبهه غرب، در عمق شهر هایش وارد کنیم. پاسخ بنی صدر را هیچ وقت از یاد نمی برم که گفته بود مانیرو هایمان را برای دفاع از جنوب لازم داریم. من حتی یک نفر هم در اختیار شما قرار نمی دهم!». این توجیه ریا کارانه سمبل لیبرالیزم در حالی بود که خط سازش، در جنوب نیز کارنامه سیاهی از خود بر جای گذاشت.
آری، در عرف لیبرالیزم منحط رزم آوران مظلوم سپاه، مردانی همچون «محمد بروجردی»، «عناصری فاقد مسئولیت» و «مخل مدیریت جنگ معرفی» می شدند! پس از حذف لیبرالها و باند خائن «بنی صدر» از مقدرات دستگاه اجرایی کشور، به دنبال اتخاذ یک رشته تدابیر دفاعی نوین، سردار رشید کردستان، در راس گروهی از فرماندهان جنگ آزموده و زبده نبردهای غرب کشور، جهت تشکیل، سازمان و کادربندی یگانهای رزمی نیروی زمینی سپاه در جبهه های جنوب، راهی خوزستان شد.
از زمره این فرماندهان می توان به سرداران رشید «حاج احمد متوسلیان»، «حاج محمد ابراهیم همت»، «حاج عباس کریمی»، «رضا چراغی»، «محسن وزوایی»، «علیرضا ناهیدی»، «اکبر حاجی پور» و ... اشاره کرد. علی رغم مسئولیت سنگین رهبری نبردهای غرب کشور، «محمد» لحظه ای از جبهه های جنوب غافل نبود. به ویژه در رابطه با تثبیت «فتح بستان» - نبرد طریق القدس – با اجرای دو رشته عملیات انحرافی حماسه شگرف «فتح المبین» - دوم فروردین 1361 – نقشی ارزنده و اساسی ایفا کرد.
مرد خستگی ناپذیر
یکی از همرزمانش در باب استقامت و پایمردی «محمد» در بحبوحه نبرد، از عملیات «مطلع الفجر» روایت می کند:

«در این عملیات، ما و سایر فرماندهان ارتش و سپاه، به اتفاق ایشان روی یکی از ارتفاعات «تنگ کورک» مستقر شده بودیم. در شرایطی که حتی آب برای وضو گرفتن هم در دسترس نبود... ایشان در آن شرایط دشوار گرمای نفس بر، یازده شبانه روز پلک بر هم نزد، کنار ما ماند و نبرد را رهبری کرد. روزهای آخر ما و فرماندهان ارتش، حتی با التماس، مصرانه از او خواستیم برود کمی استراحت کند، اما قبول نکرد».

«سردار سرتیپ «قاسمی»، نیز این گونه گواهی می دهد: معمولا استراحت های حاج اقا در جاده ها و بین راه بود. اصلا وقت استراحت خاصی از سپیده صبح تا دیر وقت شب،در حال تردد و سرکشی به خطوط و مناطق عملیاتی بود و در جلسات طولانی و خسته کننده طرح و برنامه ریزی عملیات شرکت مستقیم و فعال داشت.

از نیمه شب تا یک ساعت مانده به اذان صبح، سرگرم نماز شب و تلاوت قران و ادعیه می شد و ذکر می گفت. اگر قیلوله کوتاه یک ساعته او را تا پیش از اذان صبح، در نظر نگیریم، باید بگویم، این مرد عمده خواب و استراحتش حین تردد در جاده ها، داخل ماشین بود». پس از تقسیم سپاه به مناطق مجزا در سطح کشور، فرماندهی منطقه 7 سپاه کشور، شامل استان های «همدان»، «کرمانشاه»، «کردستان» و «ایلام» به کف با کفایت «محمد» سپرده شد .

چندی بعد، طی جلسه ای که در آذربایجان غربی تشکیل شده بود، «محمد» پیشنهاد تشکیل قرارگاهی مستقل، برای طراحی، هدایت و رهبری مشترک و منسجم نیروهای ارتش و سپاه در جنگ های غرب کشور را مطرح ساخت. پیشنهادی بدیع، که با استقبال گرم فرماندهان ارشد سپاه و ارتش مواجهه شد. «محمد» بلا فاصله دست به کار تشکیل این قرارگاه گردید. قرار گاهی که نام پرچمدار رشید اسلام حضرت خاتم الانبیاء (ع) را به خود گرفت. پس از تشکیل این قرارگاه، فرماندهان ارتش و سپاه مصرانه فرماندهی آن را به «محمد» پیشنهاد کردند.

همسر محمد، از عکس العمل او نسبت به این پیشنهاد می گوید: «فرماندهی قرارگاه حمزه (ع) به ایشان پیشنهاد شد. اما آن را قبول نکرند... تازه پس از درخواستهای زیادی که شد مسئولیت قائم مقامی فرماندهی این قرارگاه را پذیرفتند.
منش محمد
در وصف خصایل اخلاقی «محمد»، همین بس که عموم مردم کردستان لقب «مسیح کردستان» را به او پیشکش کرده اند.

محمد، علی رغم موقعیت درخشان و برجسته ای که در بین فرماندهان عالی رتبه نیروهای مسلح انقلاب اعم از ارتش و سپاه داشت، چنان کف نفس و تواضعی از خود بروز میداد که در بین تمامی رزم آوران جبهه های غرب و جنوب، اخلاص او زبانزد خاص و عام شده بود.

با توجه به اینکه فرماندهی عالی جنگ در جبهه های شمال غرب و غرب کشور را بر عهده داشت، بارها مخبرین جراید و اکیپهای گزارشی رادیو و برای مصاحبه به سراغش می رفتند اما هر بار دست خالی بر گشتند.

چرا که «مسیح کردستان»، همواره از دوربینهای تلویزیونی و میکروفونها گریزان بود. یکی از دوستانش در این باره میگوید: «سعی داشت گمنام باشد. سعی میکرد وجودش در جامعه مطرح نشود. معتقد بود که تمام اجر یک کار، در گمنامی عامل آن است.

سخت اصرار داشت بر این گمنامی. یک بار که اکیپ فیلمبرداری تلویزیون غافلگیرانه از او فیلمبرداری کرد، مصرانه مانع از ادامه کارشان شد. می گفت: از من فیلمبرداری می کنید؟. بروید استغفار کنید... شما باید بروید از این بچه رزمنده ها که دارند می جنگند فیلم بگیرید...» سردار سرتیپ «قاسمی نیز از عشق و ارادت عمیق محمد به فرزندان معنوی حضرت امام ، اینگونه یاد می کند: «حاج آقا همیشه رسم داشتند که با بچه بسیجی ها حشرو نشر داشته باشند.

با تمامی تنگی وقت و مسئولیت های سنگین که به عنوان فرمانده منطقه 7 سپاه کشور داشتند، از کمترین فرصت ها، برای رسیدگی به معضلات بسیجی ها استفاده می کردند. در برخورد با نیروها، مصداق عینی «رحماء بینهم» بودند.درهر عملیات هم، مثل یک نیروی ساده، دوش به دو ش بسیجی ها می جنگید و پیشروی میکرد. برای همین هم، بچه ها عاشق او بودند، اما خدا شاهد است که این مرد، از این همه عشق و ارادت، سر سوزنی دچار عجب و غرور نشد». از دیگر مسایلی که «محمد» به شدت نسبت به آن پای بندی نشان می داد، رسیدگی و ملاقات با خانواده های شهدا و جانبازان بود. محبت و علاقه اش به یتیمان شهدا و حد حصری نداشت.

بارها با لحنی مو کد گفته بود: «خدا ما را به واسطه همین شهید داده ها امتحان می کند. مبادا با غفلت از آنها، سختی و عذاب خدا را برای خودمان بخریم!». با گسترش دامنه فعالیت قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) در غرب، «محمد» ضرورت تشکیل یک یگان رزمی ویژه، جهت جنگ های غرب کشور را احساس نمود. بر حسب همین ضرورت نیز، او سازمان دهی، آموزش و کادر بندی «تیپ ویژه شهدا» را در دستور کار خود قرار داد. مسئولیت فرماندهی این تیپ را نیز به سردار شهید «ناصر کاظمی» محول کرد. حضور مستقیم او در تمامی مراحل نبرد تا به آن حد ملموس بود که به گفته سردار شهید «حاج همت»: «در جریان پاکسازی محور «بانه – سردشت»؛ بعضی از برادران ما، به شهید کاظمی گفته بودند شما به بروجردی بگویید اینقدر جلو نیاید. احتیاجی به آمدن ایشان نیست. ما خودمان می رویم. شهید کاظمی، چندین بار درخواست بچه ها را با بروجردی مطرح کرد.

اما هر بار، ایشان چیزی نمی گفت. نهایتا در برابر اصرار موکد شهید کاظمی گفته بود: اگر بنابر ولایت است، من بر شما ولایت دارم، اینقدر از حد خودتان خارج نشوید!.» سرتیپ شهید آبشناسان که خود در چندین نبرد دوشادوش «محمد» جنگیده بود، درباره روحیه معنوی او در میادین رزم گفته بود: «در عملیات دائم زیر لب با خودش زمزمه می کرد و نام خدا را بر زبان می آورد. چه در موقع سختی ها، و چه در حین پیروزی، زبانش جز به شکر به درگاه خداوند نچرخید. واقعا ایشان مظهر توکل بودند.
همسر شهید، از یکی از آخرین دیدارهایش با «محمد» میگوید: « به ایشان گفتم چهار سال است که در این منطقه هستیم. انشاءالله بعد از ختم جنگ به تهران برمی گردیم یا نه؟!. در جوابم گفتند: بخاطر نیاز شدید این منطقه ، تصمیم گرفته ام در کردستان بمانم کاری هم به ختم جنگ ندارم. گفتم : پس لابد باخبر شهادت شما به تهران بر می گردیم؟ خندید و چیزی نگفت».
نقطه پرواز شهید بروجردی
روز اول خرداد سال 1362، محمد به همراه پنج تن دیگر از فرماندهان، به قصد انتخاب محلی مناسب برای استقرار «تیپ ویژه شهدا» شهرستان «مهاباد» را ترک کرد، و به روایت یکی از همسفران: «بین راه، برادری که کنار ایشان نشسته بود، از مشکلات خودش صحبت می کرد. حاج آقا در جواب او گفتند: این دنیا ارزشی ندارد.

ما باید همه چیزمان را در راه خدمت به مکتب مان بدهیم. همانطور که امام حسین (ع) و اصحاب ایشان با تمام سختی ها مبارزه کردند، ما هم مکلف به صبرو مبارزه ایم». با عبور از سه راهی «مهاباد – نقده» خودرو حامل محمد و دوستانش به مین برخورد کرد.

«صدای انفجار مهیبی بلند شد. ماشین از زمین کنده شد و تمام سرنشینان، از آن به بیرون پرتاب شدند، حاج آقا حدود 70 قدم دورتر از ماشین به زمین افتادند.

وقتی بالای سرش رسیدیم، همان تبسم گرم همیشگی را بر لب داشت اما شهید شده بود» سردار شهید «حاج همت» ، درباره مهجور ماندن قدر و ارزش نقش بروجردی در تاریخ پر فراز و فرود انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، 6 ماه پیش از شهادتش در کربلای خیبر گفته بود: «...بروجردی شناخته نشد. بروجردی هنوز، نه بر ملت ایران و نه بر تاریخ ما شناخته نشده. تصور من این است که زمان بسیاری باید سپری شود تا بروجردی شناخته بشود. شاید خون رنگین بروجردی، این بیداری را در ما بوجود بیاورد!.»


وصیت نامه شهید بروجردی

اين وصيت نامه رادر حالي مي‌نويسم كه فردايش عازم سنندج هستم . با توجه به اينكه چندين بار در عمليات شركت كرده و ضرورت نوشتن وصيتنامه را حس كرده بودم ولي هم فرصت نداشتم و هم اهميت نمي‌دادم ولي نمي‌دانم چرا حس كردم كه صرفا اگر ننويسم گناهي مرتكب شده ام . لذا بدينوسيله وصيت نامه خود را در مورد خانواده و برادران آشنا مي‌نويسم.
با توجه به اينكه حدودا شش سال وارد مبارزات سياسي و نظامي شده ام و بهمين خاطر نسبت به خانواده ام رسيدگي نكرده ام بخصوص همسر و فرزندانم و از همين وضع هميشه احساس ناراحتي مي‌كردم و هيچ وقت هم نتوانستم خود را قانع كنم كه مسئوليت را رها كنم و بدينوسيله از همه آنها معذرت مي‌خواهم و طلب بخشش دارم از حقي كه به گردن من داشته اند و نتوانستم اين حق را اداء‌كنم ولي اين اطمينان را به خانواده ام مي‌دهم كه هرگز از ذهن من خارج نشده اند و فكر نكنند كه نسبت به انها بي‌تفاوت بوده ام ولي مسئوليتهاي سنگين تر بود.در خواستي كه از همسرم دارم اين است كه فرزندام را خوب تربيت كند و آنها را نسبت به اسلام دلسوز بار آورد . اگر چه اموالي ندارم ولي آنجه هست فقط همسرم نسبت به مصرف كردن آ‌ن مسئوليت دارد. از برادرانم محمد و عبدالمحمد درخواست دارم كه به مادرم و خواهرانم رسيدگي كند و همسرم را دعوت به صبر و استقامت كنند و از همه آنها به خصوص مادرم درخواست بخشش دارم زيرا از دست من ناراحتي بسيار ديده و هيچ وقت اين فرصت پيش نيامد كه بتوانم به ايشان رسيدگي لازم را بكنم و از كليه برادران و خواهراني كه من را مي‌شناسند در خواست دارم كه براي من از خداطلب بخشش كنند. شايد به خاطر حرمت دعاي مومني خداوند از تقصيراتم بگذرد. احساس مي‌كنم بار گناهان و خطاها بر دوشم سنگيني مي‌كند بخصوص دعاي آن كساني كه پاسدارند و به جبهه مي‌روند و از كساني كه در جرئيات زندگي من بوده و با من برخورد داشته اند، درخواست دارم برادراني اگر از من بد ديده اند در گذرند و يا اگر كسي را سراغ دارند كه از من بد ديده به نزدش بروند و از او رضايت بگيرند. و ديگر اينكه مقاومت را فراموش نكنند كه خداوند با صبر پيشه كنندگان است. در اين شرايط تاريخي خداوند تبارك و تعالي بار سنگين انقلاب اسلامي را بر دوش ملت مسلمان ايران گذاشته است و ما را در آزمايشي عظيم قرارداده است. اين را شهيدان بسياري بخصوص در اين چند سال اخير به در و ديوار ايران نوشته اند و اگر مقاومت ما نباشدهمانطور كه امام فرمودند بيم آن مي‌رود كه زحمات شهداء به هدر رود و اگر چه آنها به سعادت رسيدند و اين ما هستيم كه آزمايش مي‌شويم . ديگر اينكه با تجربه‌اي كه ما از صدر اسلام داريم كه بخاطر عدم آگاهي ، مسلمين چطور از مسير اسلام منحرف شده اند و اين تجربه بايد براي مسلمين درس عبرت باشد. با دقت كلمات اين « روح خدا» را كه خط او خط رسول خداست دقت كنند، وجود امام امروز براي ما معيار است راه او راه سعادت و انحراف از آن خسران دنيا و آخرت است. من با تمام وجود اين اعتقاد را دارم كه شناخت و مبارزه با جريانهايي كه بين مسلمين صدر به انحراف كشيدن انقلاب از خط اصيل و مكتبي آن را دارند، به مراتب حساستر و سختر از مبارزه با رژيم صدام و آمريكاست و وصيتم به برادران اين است كه سعي كنند توده مردم كه عاشق انقلاب هستند را از نظر اعتقادي و سياسي آماده كنند كه بتوانند نيروهاي صادق انقلاب را شناسايي كنند و عناصري كه جريانهاي انحرافي دارند بشناسند كه شناخت مردم در تداوم انقلاب حياتي است.
وصيت نامه اينجانب محمد بروجردي( پدر دره گرگي ) پس از حمد خدا و طلب استغفار از او كه برگشت همه به سوي اوست و درود بر محمد و آل او و درود بر امام امت و درود بر همه شهيدان تاريخ . از همه برادراني كه در طول عمرم با آنها تماس داشته ام طلب آمرزش مي‌كنم و هر كس كه اين وصيت نامه را مي‌خواند براي من طلب آمرزش كند زيرا كه من از اين دنياي ناگوار با كوله بار خالي مي‌روم و بعد از من همسرم سرپرستي خانواده را به عهده دارد و حقوق و مقدار ارثي كه دارم به او مي‌رسد به غير از مبلغي 7000ريال ( هفتصد تومان) كه بايد به مادرم بدهد و درصورت فوت همسرم برادر كوچكترم عبدالمحمد سرپرستي دو فرزندم را به عهده گيرد و از اينكه نتوانسته ام براي خانواده بطور كلي مثبت باشم ازهمه پوزش مي‌طلبم و طلب آمرزش مي‌كنم والسلام.

برگرفته از سایت نوید شاهد

علی م بازدید : 45 شنبه 11 خرداد 1392 نظرات (0)

تولد و كودكی به سال 1333 در خانواده‌ای مستضعف، مسلمان، متعهد و دردكشیده در خرمشهر متولد شد. پایبندی خانواده او (بویژه پدرش) به اسلام عزیز باعث گردید كه از همان كودكی عشق به خدا و خاندان عصمت و طهارت(ع) در جان و قلب محمد ریشه دواند. از همین ایام وی تحت نظر پدر بزرگوارش به فراگیری قرآن مجید پرداخت. فعالیتهای سیاسی – مذهبی فعالیتهای سیاسی – مذهبی شهید جهان‌آرا از شركت در جلسات مسجد امام صادق(ع) خرمشهر شروع شد. واز همان زمان مبارزه جدی او علیه طاغوت آغاز شد. در سال 1348 – در سن 15 سالگی – تحت تاثیر جنبش اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) همراه عده‌ای از دوستان فعال مسجدی‌اش وارد مبارزات سیاسی شد. ابتدا به برپایی جلسات تدریس و تفسیر قرآن در مساجد پرداخت؛ ضمن آنكه در مبارزات انجمنهای اسلامی دانش‌آموزان نیز شركتی فعال داشت. در اواخر سال 1349 همراه برادرش به عضویت گروه مخفی حزب‌الله خرمشهر درآمد. افراد این گروه با هم میثاقی را نوشته و امضاء كردند و در آن متعهد شدند كه تحت رهبری حضرت امام خمینی(ره) تا براندازی رژیم منفور پهلوی از هیچ كوششی دریغ نكرده و از جان و مال خویش برای تحقق این امر مضایقه نكنند.

بعد از آن، برای عمل به مفاد عهدنامه و به منظور خودسازی، روزه می‌گرفتند و به انجام عباداتشان متعهد بودند. این گروه برای انجام نبردهای چریكی، یكسری از ورزشها و آمادگیهای جسمانی را در برنامه‌های روزانه خود قرار داده بودند تا در ابعاد جسمانی و روحانی افرادی خود ساخته شوند. در سال 1351 این تشكل به وسیله عوامل نفوذی از سوی رژیم منحوس پهلوی شناسایی شد و شهید جهان‌آرا، به همراه سایر اعضای آن دستگیر گردیدند. پس از مدتی شكنجه و بازجویی در ساواك خرمشهر، سید محمد به علت سن كم به یكسال زندان محكوم و به زندان اهواز منتقل گردید. مدتی كه در زندان بود در مقابل شدیدترین شكنجه‌ها مقاومت می‌كرد، به همین جهت دوستانش همیشه از طرف او خاطر جمع بودند كه هرگز اسرار و اطلاعات را فاش نخواهد كرد. ایشان با اخلاق و رفتار پسندیده و حسن برخوردش، عده‌ای از زندانیان غیرسیاسی را نیز به مسیر مبارزه و سیاست كشانده بود. پس از آزادی از زندان، پرتلاشتر از گذشته به فعالیت خود ادامه داد و ساواك او را احضار و تهدید كرد تا از فعالیتهای سیاسی و اسلامی كناره‌گیری كند. تهدیدی بی‌نتیجه، كه منتهی به نیمه مخفی شدن فعالیتهای او و دوستانش گردید.

پس از اخذ دیپلم (در سال 1354) برای ادامه تحصیل راهی مدرسه عالی بازرگانی تبریز شد و برای شكل‌گیری انجمن اسلامی این مركز دانشگاهی تلاش نمود. در این زمان در تكثیر و پخش اعلامیه‌های امام امت(ره) و نیز انتشار جزوه‌ها و بیانیه‌های افشاگرانه علیه سیاستهای سركوبگرانه رژیم فعالیت می‌كرد. در سال 1355 به دلیل ضرورتی كه در تداوم جهاد مسلحانه احساس می‌كرد به گروه منصورون پیوست. از همین دوران بود كه به دلیل ضرورتهای كار مسلحانه مكتبی، ناچار به زندگی كاملاً مخفی روی آورد. سال 1356 مامور جابجایی مقادیری سلاح از تهران به اهواز شد. در حالی كه گروه توسط عوامل نفوذی ساواك شناسایی شده و گلوگاههای جاده تهران – قم توسط مامورین كمیته مشترك ضدخرابكاری كنترل می‌شد، وی ماهرانه خودرو حامل سلاحها را از تور ساواك عبور داد و به اهواز رساند با همین سلاحها محمد و دوستانش دست به اجرای تعدادی عملیات مسلحانه (هماهنگ با اعتصاب كارگران شركت نفت در اهواز) زدند. در كنار فعالیتهای مسلحانه، امور سیاسی – تبلیغی را نیز از یاد نمی‌برد و دامنه فعالیتهایش را به شهرهای تهران، قم، یزد، اصفهان و كاشان گسترش داد. در تاریخ 2/2/1357 سیدعلی جهان‌آرا، برادر سیدمحمد نیز توسط ساواك به شهادت می‌رسد. فعالیتهای دوران انقلاب در بهار و تابستان سال 1357 محمد تصمیم می‌گیرد تا به منظور گذراندن آموزش و كسب تجارب نظامی بیشتر همراه با عده‌ای از دوستان خود به سوریه و اردوگاههای مقاومت فلسطین برود. شهید حجت‌الاسلام سیدعلی اندرزگو مسئولیت اعزام سید محمد و دوستانش را عهده‌دار می‌شود.

پس از اعزام گروهی از یاران محمد و همزمان با راهی شدن خود او، كشتار مردم تهران در میدان ژاله سابق توسط رژیم صورت می‌گیرد كه محمد را از رفتن به خارج منصرف می‌نماید. او تصمیم می‌گیرد در ایران بماند و به مبارزه در شرایط حاد آن دوران ادامه دهد. در پاییز سال 1357 در پی اعزام تانكهای ارتش رژیم شاه به خیابانهای اهواز و كشتار مردم، سید محمد و دوستانش تصمیم به دفاع مسلحانه از مردم تظاهر كننده می‌گیرند. در یك درگیری سنگین با نیروهای زرهی رژیم، حدود 30 نفر از مزدوران و چماقداران شاهنشاهی را مجروح می‌كنند و سالم به مخفی‌گاه خویش باز می‌گردند. با پیروزی انقلاب اسلامی در بیست و دوم بهمن 1357 سید محمد پس از دو سال و نیم زندگی مخفی به خرمشهر باز می‌گردد. تشكیل كانون فرهنگی نظامی خرمشهر به منظور حراست از دست‌آوردهای فرهنگی، سیاسی انقلاب اسلامی و تلاش در جهت تعمیق و گسترش آنها و جلوگیری از تحقق توطئه‌های عوامل بیگانه، كه با طرح مساله قومیت و ملیت سعی در ایجاد انحراف در ادامه مبارزه و مسیر انقلاب داشتند، شهید جهان‌آرا همراه عده‌ای از یاران خویش كانون فرهنگی نظامی انقلابیون خرمشهر را تشكیل داد تا با بسیج مردم و نیروهای جوان و تشكل حركت سیاسی‌شان، آنان را در دفاع از انقلاب و مقابله با توطئه‌های دشمنان آماده نماید. شهید جهان‌آرا خود مسئولیت شاخه نظامی كانون را عهده‌دار گردید و با توجه به تجربیات و آگاهیهای نظامی، به آموزش برادران و سازماندهی آنان پرداخت و با عنایت به اطلاعاتی كه از جنگ چریكی و شهری داشت، شهر را به چندین منطقه تقسیم كرد و مسئولیت حفاظت از هر منطقه را به عهده تیمهای مشخص نظامی گذارد كه شاخه نظامی كانون به عنوان واحد اجرایی دادگاه انقلاب عمل می‌كرد. كانون توانست به یاری دادگاه انقلاب، عده‌ای از عمال حكومت نظامی و برخی از سرمایه‌داران بزرگ را، كه عوامل مزدور بیگانه توسط آنان كمك مالی می‌شدند، دستگیر و به مجازات برساند. تشكیل سپاه خرمشهر و مقابله با توطئه‌ها شهید جهان‌آرا در شكل‌گیری سپاه خرمشهر نقش فعال و اساسی داشت و ابتدا مدتی مسئولیت واحد عملیات را به عهده گرفت. در آن زمان با توجه به ضعف عملكرد دولت موقت در تامین خواسته‌های طبیعی و اولیه مردم محروم منطقه،‌ گروهكهای چپ و راست تلاش داشتند تا با طرح ضعفهای ناشی از حكومت ستمشاهی، نظام و كل حاكمیت آنرا زیر سئوال برده و مردم را نسبت به انقلاب و رهبری آن بدبین و به مقابله با آن بكشانند.

جریان منحرف و وابسته «خلق عرب» نیز به عنوان یكی از ابزارهای استكبار جهانی، در منطقه قد علم كرده بود تا برای اشاعه اهداف استكبار، با پشتیبانی حزب بعث عراق، اعلام موجودیت نماید و عملاً با طرح اختلاف شیعه و سنی،‌ برای تجزیه خوزستان و رویارویی همه جانبه با نظام جمهوری اسلامی ایران برخیزد. شهید جهان‌آرا در این شرایط به فرماندهی سپاه خرمشهر منصوب شد. شهید جهان‌آرا با بكارگیری پاسدارن انقلاب و همكاری مردم، این آشوب را سركوب و با عناصر فرصت‌طلب قاطعانه برخورد كرد و به لطف خدای تبارك و تعالی بساط این گروهك ضدانقلابی برچیده شد. از اقدامات مهم و حیاتی شهید در این زمان، تشكیل یك واحد عمرانی در سپاه بود؛ زیرا جهادسازندگی در این شهر هنوز راه‌اندازی نشده بود. ایشان برادران سپاه را برای حفاظت از دست‌آوردهای انقلاب و ایستادگی در مقابل عوامل بیگانه تشویق و ترغیب می‌كرد تا به خدمت و امداد برادران روستایی و عرب ساكن در نقاط مرزی كه در معرض تهاجم فرهنگی عوامل بیگانه قرار داشتند، بشتابد و با كار عمرانی و فرهنگی زمینه‌های عدم پذیرش در مقابل نفوذ دشمن را در مردم تقویت كنند. در واقع وی دو عامل فقر و جهل را زمینه اساسی فعالیت ضدانقلاب در منطقه می‌دانست و با درك این مساله ضمن تكیه بر مبارزه پیگیر علیه عوامل بیگانه، به ضرورت كار فرهنگی و تامین نیازهای مردم منطقه اصرار فراوان داشت. نقش شهید در خنثی‌سازی كودتای نوژه شهید جهان‌آرا در جریان كودتاه نوژه به منظور جلوگیری از هرگونه حركت و اقدام ضدانقلاب در پایگاه سوم دریایی خرمشهر، از سوی شورای تامین استان خوزستان به سمت فرماندهی این پایگاه منصوب گردید و به كمك نیروهای مومن و معتقد، تا تثبیت اوضاع و كشف بخشی از شبكه كودتا در میان عناصر نیروی دریایی، این مسئولیت را عهده‌دار بود. ایشان ضمن اینكه با زیركی و درایت در خنثی كردن این توطئه عمل می‌كرد، در بین پرسنل نیروی دریایی نیز از مقبولیت خاصی برخوردار بود و همه مجذوب اخلاق، رفتار و برخوردهای اصولی وانقلابی او شده بودند. حماسه خونین‌شهر در غروب روز 31 شهریور 1359 شهر خرمشهر را زیر آتش گرفتند و مطمئن بودند كه با دو گردان نیرو ظرف مدت 24 ساعت خواهند توانست آن را به تصرف خود درآورند و بعد از آن، از طریق پل ذوالفقاریه، به آبادان دسترسی پیدا كنند و در فاصله كوتاهی به اهواز رسیده و خوزستان عزیز را از كشور جمهوری اسلامی جدا نمایند. اما پیش بینی متجاوزین بعثی به هم ریخت و آنها در مقابل مقاوت دلیرانه مردم خرمشهر، مجبور شدند بخش زیادی از توان نظامی خود را (بیش از دو لشكر) در این نقطه، زمین گیر كرده و 45 روز معطل شوند و در نهایت پس از عبور از دو پل كارون و بهمنشیر، آبادان را به محاصره در آورند. شهید جهان آرا در مورد یكی از صحنه های این حماسه عاشورایی می گوید: «امیدی به زنده ماندن نداشتیم. مرگ را می دیدیم. بچه ها توسط بی سیم شهادتنامه خود را می گفتند و یك نفر پش بی سیم یادداشت می كرد. صحنه خیلی دردناكی بود. بچه ها می خواستند شلیك كنند، گفتم: ما كه رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چند تا از آنها را بزنیم، بعد بمیریم. تانكها همه طرف را می زدند و پیش می آمدند.

با رسیدن آنها به فاصله صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. چهار آرپی جی داشتیم، با بلند شدن از گودال، اولین تانك را بچه ها زدند. دومی در حال عقب نشینی بود كه به دیوار یكی از منازل بندر برخورد كرد. جیپ فرماندهی پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت، با مشاهده عقب نشینی تانك، بلند شدم و داد زدم: الله اكبر، الله اكبر، ... حمله كنید؛ كه دشمن پا به فرار گذاشته بود...» جانباز عزیز جنگ، برادر محمد نورانی در این باره می گوید: «وارد حیات مدرسه شدم. بوی باروت شدید می آمد. در داخل ساختمان دیدم قتلگاه روز عاشورا است. همین طور بچه ها در خون خودشان می غلطند. اسلحه ام را برداشتم آمدم بیرون، شهید جهان آرا تازه رسیده بود. گفتم: دیدی همه بچه ها را از دست دادیم! در حالی كه شدیداً متأثر شده بود، مثل كوه، استوار و مصمم گفت: اگر بچه ها را دادیم اما امام را داریم، ان شاء الله امام خمینی(ره) زنده باشد.» آنها بادست خالی در حالی كه اسلحه و مهمات نداشتند و سیاست بازانی چون بنی صدر ملعون و مشاورین جنگی او معتقد بودند كه خرمشهر و آبادان ارزش سیاسی – نظامی ندارد، باید زمین داد تا از دشمن، زمان گرفت و ... با چنگ و دندان شجاعانه قدم به قدم و كوچه به كوچه با مزدوران بعثی جنگیدند و به فرمان رهبر و مقتدای خود، مردانه ایستادگی كردند و با توجه به اینكه پاسداران سپاه خرمشهر كم بودند با عده ای از مردم مسلمان و مؤمن، مانع اشغال شهر شدند. تا اینكه رزمندگان، خودشان را در گروه های كوچك (در حد دسته و گردان) به آنها رسانده و تحت فرماندهی این سردار دلاور اسلام علیه دشمن وارد عمل شدند. در این مرحله شهید جهان آرا با سازماندهی مناسب نیروهای سپاه و مردمی و به كارگیری به موقع رزمندگان اسلام، عرصه را بر نیروهای عراقی تنگ كرده بود. اما فشار دشمن هر روز بیشتر می شد و ادوات و تجهیزات جنگ زیادی را وارد عمل می كرد. برادری تعریف می كند: «روزهای آخر این مقاومت بود كه بچه‌ها با بی سیم به شهید جهان‌آرا اطلاع دادند كه شهر دارد سقوط می‌كند. او با صلابت به آنها پیام داد كه باید مواظب باشیم ایمانمان سقوط نكند.» شهید جهان‌آرا می‌گفت: «آرزو می‌كنم در راه آزاد كردن خونین‌شهر و پاك كردن این لكه از دامان جوانان شهید شوم.» او و همرزمانش با توكل به خدا، خالصانه جانفشانی كردند. در برابر دشمن ایستادند و با فرهنگ شهادت‌طلبی در برابر دشمن تا دندان مسلح، مقاومت كردند و زیر بار ذلت نرفتند و یكبار دیگر حماسه حسینی را در كربلای ایران اسلامی تكرار نمودند. سردار غلامعلی رشید در ارتباط با این حماسه به لحاظ نامی می‌گوید: «مقاومت در خرمشهر نه تنها در وضعیت مناطق مجاورش مثل آبادان اثر مستقیم داشت، بلكه در سرنوشت كلی جنگ نیز تاثیر گذاشت و باعث تاخیر حمله عراقیها به اهواز گردید و آنها نتوانستند در ادامه جنگ، به اهداف خود برسند. برادر عزیز شهید جهان‌آرا با الهام از سرور آزادگان جهان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش به ما آموخت كه چگونه باید در برابر دشمن مردانه جنگید.» ویژگیهای اخلاقی شهید جهان‌آرا در كنار فعالیتهای گسترده نظامی، به مسئله خودسازی و جهاد با نفس و كوششهای عرفانی در جهت تقرب هرچه بیشتر به خداوند با تلاوت پیوسته قرآن، دعا و تلاش برای افزایش میزان آگاهیهای سیاسی و اجتماعی توجه ویژه‌ای داشت. از قدرت تجزیه و تحلیل بالایی برخوردار بود و نفوذ كلام عجیبی داشت. خوش خلقی، قاطعیت، خلوص، تقوی، توكل، فداكاری، اعتماد عمیق به ولایت فقیه و حضرت امام(ره) و خستگی‌ناپذیری از خصوصیات بارز وی بود. به برادران می‌گفت: «انقلاب بیش از هرچیز برای ما یك امتحان الهی و یك آزمایش تاریخی و اجتماعی است و در جریان آن امتحان باید رنج، محرومیت، مصایب و ناملایمات را با آغوش باز بپذیریم و در برابر آشوبها و فتنه‌ها با خلوص و شهامت، محكم بایستیم و از طولانی شدن دوران امتحان و افزایش سختیها و ناملایمات نهراسیم، زیرا علاوه بر اینكه خود را از قید افكار شرك‌آلود و وابستگیها، پاك و خالص می‌كنیم، ریشه و نهال انقلابمان عمیق و استوارتر می‌شود و از انحراف و شكست مصون می‌ماند.» در مبارزات، هیچ‌گاه به مسیر انحرافی گام ننهاد و همیشه از محضر علما و روحانیون كسب فیض می‌كرد.

عشق و علاقه زیادی به حضرت امام خمینی(ره) داشت و تكه كلامش این بود: من مخلص و چاكر امام هستم. از جمله سخنانش این بود كه: مادامی كه به خدا اتكا داریم و رهبریت بزرگی چون امام داریم، هیچ غمی نداریم. سید محمد دارای روحیه‌ای عرفانی بود و بسیاری از اوقات دیده می‌شد كه در حال راز و نیاز با خدای خود است. زمانی كه در زندان به سر می‌برد، از نماز شب غفلت نمی‌كرد. تواضع و فروتنی در سید موج می‌زد. با وجود اینكه فرماندهی سپاه خرمشهر را به عهده داشت خود را یك بسیجی می‌دانست و در حالی كه فرماندهی قاطع بود اما رابطه عاطفی و برادرانه خود را با نیروهای تحت امر حفظ كرده بود. او به تربیت كادرهای كارآمد توجه خاصی داشت و در رشد دادن نیروهای مردمی، تلاش چشمگیری نمود. صبر و استقامت، فداكاری و شهادت‌طلبی از خصایص بارزی بود كه وجود سید را بسان شمعی در انقلاب ذوب نمود و جان شیرینش را فدای جانان كرد. نحوه شهادت در ساعت 30/19 دقیقه سه شنبه هفتم مهرماه 1360 (بعد از عملیات ثامن‌الائمه) یك فروند هواپیمای سی-130 از اهواز به مقصد تهران در حركت بود تا بدن پاك و مطهر شهدا را به خانواده‌هایشان و مجروحین عزیز جنگ را به بیمارستانها برساند، كه در منطقه كهریزك تهران دچار سانحه شد و سقوط كرد. از جمله شهدای این سانحه تیمسار سرلشكر شهید ولی الله فلاحی (جانشین رئیس ستاد مشترك آجا)، سرتیپ شهید موسی نامجو (وزیر دفاع)، سرتیپ خلبان شهید جواد فكوری (مشاور جانشین رئیس ستاد مشترك آجا)، سردار سرلشكر پاسدار شهید یوسف كلاهدوز (قائم مقام فرماندهی كل سپاه) و سردار سرلشكر پاسدار شهید سید محمد علی جهان‌آرا (فرمانده سپاه خرمشهر) بودند. شهید سید محمد علی جهان‌آرا پس از سالها مبارزه، تلاش و فداكاری خالصانه در سخت‌ترین شرایط، به آرزوی دیرین خود رسید و به شرف شهادت نایل آمد.

تجلیل مقام معظم رهبری از شهید محمد جهان آرا من مایلم اینجا یادی بكنم از محمد جهان آرا، شهید عزیز خرمشهر و شهدایی كه در خرمشهر مظلوم آن طور مقاومت كردند. آن روزها بنده در اهواز از نزدیك شاهد قضایا بودم. خرمشهر در واقع هیچ نیروی مسلح نداشت. نه كه صد و بیست هزار (مانند بغداد) نداشت بلكه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانك تعمیری از كار افتاده را مرحوم شهید اقارب پرست – كه افسر ارتشی بسیار متعهدی بود – از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمیر كرد. (البته این مال بعد است، در خود آن قسمت اصلی خرمشهر نیرویی نبود) محمد جهان آرا و دیگر جوانهای ما در مقابل نیروهای مهاجم عراقی – یك لشكر مجهز زرهی عراقی با یك تیپ نیروی مخصوص و با نود قبضه توپ كه شب و روز روی خرمشهر می بارید – سی و پنج روز مقاومت كردند. همانطور كه روی بغداد موشك می زدند، خمپاره ها و توپهای سنگین در خرمشهر روی خانه های مردم مرتب می بارید، اما جوانان ما سی و پنج روز مقاومت كردند. بغداد سه روزه تسلیم شد ملت ایران، به این جوانان و رزمندگانتان افتخار كنید. بعد هم كه می خواستند خرمشهر را تحویل بگیرند، دوباره سپاه و ارتش و بسیج با نیرویی به مراتب كمتر از نیروی عراقی رفتند خرمشهر را محاصره كردند و حدود پانزده هزار اسیر در یكی دو روز از عراقیها گرفتند. جنگ تحمیلی هشت ساله ما، داستان عبرت آموز عجیبی است. من نمی دانم چرا بعضی ها در ارائه مسائل افتخار آمیز دوران جنگ تحمیلی كوتاهی می كنند. مقام معظم فرماندهی كل قوا 22/1/1382 نماز جمعه تهران گوشه ای از وصیتنامه انقلاب بیش از هرچیز برای ما یك ابتلای الهی و یك آزمایش تاریخی و اجتماعی است و در جریان این ابتلا باید رنج، محرومیت، مصایب و ناملایمات را با آغوش باز بپذیریم و در برابر آشوبها و فتنه‌ها با خلوص و شهامت بایستیم و از طولانی شدن این ابتلا و افزایش سختیها و ناملایمات نهراسیم، زیرا علاوه بر اینكه خود را از قید آلودگیهای شركین و وابستگیها، پاك و خالص می‌كنیم، انقلابمان و حركت امت شهیدپرور، عمیقتر و استوارتر می‌شود و از انحراف و شكست مصون می‌ماند.

وصیت نامه شهید محمد جهان آرا

از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم. «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین».

بارپرودگارا، ای رب العالمین، ای غیاث المستغیثین و ای حبیب قلبو الصالحین. تو را شکر می گیوم که شربت شهادت این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده ی فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی. من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحه ی کاغذ می خواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند، فرو آورم. خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در ...

و تو ای امامم! ای که به اندازه ی تمام قرنها سختی ها و رنج ها کشیدی از دست این نابخردان خرد همه چیزدان! لحظه لحظه ای این زندگی بر تو همچن نوح، موسی و عیسی و محمد (ص) گذشت. ولی تو ای امام و ای عصاره ی تاریخ بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی. ولی ای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند؟! کیست که دریابد لحظه ای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسان های حاغضر و آینده تاریخ می باشد؟

ای امام! درد تو را، رنج تو را می دانم چه کسانی با جان می خرند، جوان با ایمان، که هستی و زندگی تازه ی خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا می کند. بله ای امام! درد تو را جوانان درک می کنند، اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا می کنند.

ای امام تا لحظه ای که خون در رگ های ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبر گونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود. ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیده ام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمی خیزد و آن، این است؛ ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم هر روز که حمله ی دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق می رفتم، گریه را آغاز می کردم و فریاد می زدم ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را.

علی م بازدید : 46 شنبه 11 خرداد 1392 نظرات (0)

 

رهبر فرزانه انقلاب، بارها در بياناتشان به اين نكته اشاره داشته اند كه «وصيت نامه شهدا را بخوانيد...» اين توصيه در كلام گهربار حضرت امام خميني(ره) نيز ديده مي شود. در اين مجال فرصتي دست داده تا با هم مروري داشته باشيم بر گزيده اي از صد وصيت نامه...
وصيت نامه شهيد محمود احمدي
دست ازاين ماه تابان [امام خميني] برنداريد كه روزنه ي اميد مستضعفان جهان و ايران است. پيرو خط امام كه همان خط حزب الله است باشيد.

وصيت نامه شهيد غلامحسين ارباب رشيد
"با مردم برخورد اسلامي داشته باشيد، در راه اسلام و قرآن قدم برداريد و مواظب باشيد كه شيطان باعث دوري شما از خدا نگردد."

وصيت نامه شهيد حسين برهاني
- اي ملت بدانيد امروز مسئوليتتان بزرگ و بارتان سنگين است و بايد رسالتتان را كه پاسداري از خون شهيدان است انجام دهيد و تنها با اطاعت ازروحانيت متعهد و مسئول كه در راس آن ولايت فقيه مي باشد و امروز سمبل آن امام بزرگوار امت قادريد اين راه را ادامه دهيد.
- خواهرانم! در تربيت فرزندانتان بكوشيد و حجاب را رعايت كنيد، زهراگونه زندگي كنيد.....
- سفارشم اين است، مردم! به ياد خدا و روز جزا باشيد پيرو ائمه اطهار باشيد، كه .....
- مردم! امام زمان (عج) را فراموش نكنيد. مردم! دنباله رو روحانيت باشيد كه چراغ راه هدايتند.....
از امام اطاعت كنيد كه عصاره اسلام است، او را تنها نگذاريد كه نماينده حجه بن الحسن (ع) است. 10/5/1362

وصيت نامه شهيد ناصر بختياري
...من خودم را لايق نميدانم كه در جواب نداي هل من ناصر ينصرني به امام كبيرمان لبيك بگويم... ولي از امام (ره) مي خواهم كه مرا دعا كند تا بلكه نزد خداوند مورد قبول واقع شوم و به درجه اي كه در نهايت شهادت است برسم.
...خدايا شكر مي كنم كه مرا آزاد آفريدي تا آزاد فكر كنم تا بتوانم بندگيت را به جاي آورم.
خدايا! شكر تو را كه مرا پاسدار انقلاب خميني ات قرار دادي تا اينكه بتوانم خونم را فداي حسينت بكنم.
خدايا! شكر تو را كه مرا از اين نعمت انقلاب سرخ خميني برخوردار نمودي و به آن درجه اي رساندي كه لياقتش را نداشتم. ...آگاه باشيد كه در اين برهه از زمان مسئوليت سنگيني بر دوش داريد. شما پاسدار خون هاي ريخته شده براي اسلام عزيز هستيد و بايد شما عزيزان پيام خون شهيدان و شعار آنها را با كار و كوشش در راه خدا به جهانيان صادر نمائيد، و ثابت كنيد كه مي توانيم در پناه اسلام غير وابسته به ابرقدرت ها باشيم و به شعار بهشتي مظلوم و ديگر شهدا تحقق بخشيم و نداي مظلومانه امتمان را به گوش تمام مستضعفان جهان برسانيم تا اينكه لرزه بر اندام پوسيده مستكبران داخلي و خارجي بيندازيم...
و مستضعفين خود تصميم بگيرند و حاكم روي زمين باشند همانطوريكه كه خداوند به بندگانش وعده داده است:
"و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين..."
تا اينكه مقدمه اي براي ظهور مهدي (عج) و افراشته شدن پرچم لااله الاالله در جهان باشد.

وصيت نامه شهيد مجيد پازوكي
"درود بر امام امت، نايب بر حق امام زمان (عج) حضرت امام خميني كه هرچه داريم از وجود با بركت ايشان است كه اسلام و امت اسلامي را بعد از هزاروچهارصدسال دوباره زنده نمود. قدر امام را بدانيد و خالصانه پيروش باشيد، انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي امانت الهي هستند وظيفة همه ما پاسداري از انقلاب و دستاوردهاي آن است. صلاح دنيا و آخرت ما در پيروي از ولايت فقيه مي باشد.فعالانه در مسائل انقلاب و اجتماع شركت نماييد. حضور گسترده و آگاهانة مردم ضامن انقلاب و اصول آن است. در نماز جمعه شركت كنيد و شعائراسلام را زنده تر كنيد".

وصيت نامه شهيد مرتضي بهراميان
از برادران و خواهران مي خواهم كه اين نهضت را حفظ كنيد و در راه صدور آن از هيچ كوششي دريغ نكنيد و مگذاريد بار ديگر دست جنايتكاران شرق و غرب در شما مسلط گردد و خونهاي هزاران شهيد از دست برود. در نمازهاي جماعت و جمعه با جديت شركت كنيد. با وحدت و اطاعت از مقام رهبري و پيروي از دستورات اسلام و پاسداري جدي از انقلاب اسلامي و دستاوردهاي آن توطئه هاي استكبار را خنثي و نقش بر آب كنيد.

وصيت نامه شهيد محمود دايه علي
بسم الله الرحمن الرحيم
و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احيا عند ربهم يرزقون گمان مبريد كسانيكه در راه خدا كشته مي شوند، مرده اند بلكه زنده اند و نزد خدا روزي مي خورند. من محمود دايه علي وصيت نامه ي خود را به نام خدا و در راه تداوم انقلاب اسلامي به رهبري زعيم عاليقدر امام امت خميني روح خدا شروع مي كنم، اي مردم مسلمان و مستضعف ايران اين انقلاب را به رهبري امام امت ادامه دهيد ما ملت ايران خيلي خون داده ايم كه اين انقلاب به پيروزي برسد نكند كه از رهنمودهاي امام سرپيچي كنيد و امام را تنها بگذاريد او نايب امام زمان (عج) است. نگذاريد خون اين شهيدان پايمال شود ما هرچه خون بدهيم انقلابمان پايدارتر مي شود، اين آمريكائي خائن با كمك منافقين دارند شاخ و برگ اين نهال انقلاب را مي ريزند ما بايد نگذاريم كه اين ابرقدرتها، واسطه هاي داخلي آنها به اين انقلاب ضرور زيان برسانند. اگرچه همه را بكشند ما بايد تا آخرين قطره ي خونمان را به پاي اين نهال انقلاب بريزيم و آن را آبياري كرده و رشدش بدهيم. در زمان امام حسين (ع) امام را تنها گذاشتند حالا كه امام خميني راه او را مي رود ما نبايد اورا تنها بگذاريم. از خانواده ام مي خواهم كه خط امام را ادامه دهند و از مادرم مي خواهم برادرهايم را در بسيج شركت دهد تا اگر روزي به شهادت رسيدم بتوانند ادامه دهنده ي راه من باشند. از برادرهايم مي خواهم كه بعد از من اسلحه را به دوش بگيرند و خون خودشان را به پاي درخت اسلام بريزند تا درخت اسلام بارورتر گردد. هركس امام را قبول نداشته باشد و سر قبر من بيايد به خون تمام شهيدان خيانت كرده است. پدر و مادرم! ما امروز در زمان امتحان هستيم چون در جبهه وجود دارد حسيني و يزيدي و من راه حسين را انتخاب كرده ام شما هم از فرصت استفاده كنيد و به جبهه حسين بپيونديد. در هر كربلائي امام حسيني وجود دارد و حسين امروز با خميني است. در وجود امام عزيز دقت كنيد و با شناخت كامل راه او را ادامه دهيد؛ مادرم مي دانم كه در انتظار آمدن من هستيد و هم اكنون دعا مي كني اما حرف من به برادرانم اين است كه يكي يكي به جبهه هاي حق عليه باطل فرستاده شوند؛ من براي آنها طلب پيروزي بعد از شهادت مي كنم. دوستانم در پيروزي ما در اين جنگ هيچ شكي نداشته باشيد اين سخنان را به عنوان يك شهيد مي گويم كه اگر وحدت خودمان را از دست بدهيم و امام را تنها بگذاريم به خون تمام شهيدان خيانت كرده ايم و خدا شما را نمي بخشد. فقط در خط امام حركت كنيد و بدانيد بهترين تسليت براي من انتقام گرفتن خون تمام شهيدان است....

وصيت نامه شهيد سيد جمال دربان فلك
اي امت حزب اللهي! اسلام مكتب انسان سازي است و انقلاب اسلامي با رهنمودها و رهبري صحيح امام امت (خميني بت شكن) مي رود تا جهاني شود و تمامي ابرقدرت ها را نابود كند و انقلاب را به صاحب اصلي اش امام زمان (عج) تحويل دهد پس بر همه شما وظيفه شرعي است كه در هركجا كه باشيد از اسلام و جمهوري اسلامي دفاع كنيد..... از ولايت فقيه و روحانيت مبارز اطاعت و پشتيباني كنيد كه هردو ضامن پيروزي و پشتوانه اسلام هستند".

وصيت نامه شهيد صفر علي داوودي
"مادرم سلام اين فرزندت را از كردستان غريب و مظلوم بپذير، اينجا كسي را جز خداي بزرگ و ملائك نداريم مادرم براي ما دعا كن".

وصيت نامه شهيد ولي الله چراغچي مسجدي
مسلم و تسليم هستم و شهادت مي دهم به خداوند "حي لا يموت واحد، رحمان و رحيم و .... محمد (ص)، بهترين برگزيده از يك صد و بيست و چهار هزار رسولش و علي (ع) وصي بر حقش و يازده فرزند علي (ع) از فاطمه (س) كه همگي برحقند و اما تنها حجت خدا مهدي(عج) است كه به انتظار فرمان ظهورش (نگران از انسانيت) نشسته است.
قال الحسين (ع) "ان الحياه عقيده و الجهاد و ليمحص الله الذين آمنوا و يمحق الكافرين"
درود خدا به امام عزيزم كه ما را آگاهي بخشيد و در هر فرصت براي پاك كردن زنگار نيتها پرداخت تا فقط براي خدا باشيم و رحمت خدا بر شهداء باد كه به ما آموختند چگونه بهتر رفتن را .

وصيت نامه شهيد سيد كريم حسيني
بارالها به جبهه آمدم تا تكليف خود را ادا كنم و از من راضي باشي، اما افسوس كه نتوانستم مأموريت خود را به نحو احسن انجام دهم كه به تو نزديكتر شوم و از من راضي باشي. همسر عزيزم از بچه ها به خوبي نگهداري كن و آنها را در راه فراگيري علم و دانش ياري نما و مرتب آنها را به مساجد ببر تا فرد مفيدي براي جامعه ي ما باشند.

وصيت نامه شهيد بهرام حق نجات
خدايا از تو مي خواهم كه مرا ياري كني تا در راه تو قدم بردارم همانطور كه خداوند مي فرمايد هركسي در امور بر خداوند توكل نمايد.او برايش كافي است و حال اگر بنده گام در راه جهاد با كفار گذاشت هرگونه سرنوشتي كه پروردگارش براي او تعيين نمايد تفاوتي ندارد ما مي رويم تا وظيفه خود را انجام دهيم و نتيجه آن براي ما مهم نيست كه چه بر سر ما خواهد آمد انشاالله كه خداوند قبول نمايد.

وصيت نامه شهيد حسين حدادي
سلام بر مهدي (عج)
سلام بر نايبش امام خميني ،سلام بر شهيدان و درود بر تمام مسلمين جهان، مادر وپدر عزيزم اگر شهيد شدم برايم گريه نكنيد چون من خود مي خواستم و وظيفه ام بود. خدا من را به شما داد وظيفه شما بود كه مرا تربيت كنيد و كرديد ،پس ناراحت نباشيد .پيام من به ملت ايران اين است كه با گروهك هاي منافق بجنگيد و نابودشان كنند و راه شهيدان را ادامه دهند. پيام من به دولت اين است كه امام و شخصيت هاي مملكتي را از هر نقطه حفظ كنند تا ريشه آمريكا كنده شود . تمام ملت بايد گوش به فرمان امام باشد زيرا كه نائب امام زمان است .اميدوارم كه تا به حال گناهي كرده ام خدا مرا ببخشد و مرا جزء ياران امام زمان گرداند....
عاشقم عاشق روي مهدي
شيفته ام شيفته روي مهدي
اي صبا از سر كوي مهدي
برمشامم برسان بوي مهدي

وصيت نامه شهيد بهنام خرم بخت
"خدايا! تو را به حسين قسم مي دهم كه ما را از فيض شهادت محروم نفرما، پدر و مادرم از شما مي خواهم كه بعد از شهادت من براي من گريه نكنيد، بلكه به مظلوميت آقا اباعبدالله الحسين (ع) در روز عاشورا فكر كنيد دوستان و آشنايان و دانش آموزان شما را به شهداي كربلا قسم مي دهم كه يك لحظه از فرهنگ جهاد و شهادت و امر به معروف و نهي از منكر غافل نباشيد، كه اگر خون شهداي كربلا و پيام زينب (س) نبود، امروز اسلام و قرآن در عالم پيشرفت نمي كرد در پايان از همه شما حلاليت مي خواهم و از شما تقاضا دارم كه امام عزيز را تنها نگذاريد..."

وصيت نامه شهيد محمود خادم سيدالشهدا
... باور كنيد كه شهادت از عسل شيرين تر است اگر در بطن كلمه شهادت برويد متوجه خواهيد شد كه چقدر كشته شدن در راه خدا شيرين است. برادرم احمد روح من در انتظار فداكاري توست تو مانند يك مسلمان واقعي زندگيت را وقف خدمت به اسلام كن.

وصيت نامه شهيد محمود اعتصامي
به دستورات امام خميني (ره) عمل كنيد، به مسايل معنوي و حضور در نماز جمعه اهتمام فراوان داشته باشيد و از زنان و مردان جامعه مي خواهم به حدود الهي و فرامين اسلام و قرآن عمل نمايند.
پدرجان يك چيز از شما مي خواهم شما در حقم دعا كنيد كه به آرزويم برسم.

وصيت نامه شهيد سيد حسين روح الامين
اي عزيزان از مال دنيا دست برداريد و به خدا فكر كنيد، ما از خاك آمده ايم و به خاك بازمي گرديم، هرچه هست، دست خداست و هرچه صلاح او است همان است، خداوند در اين دنيا بسيار آزمايش خواهد كرد. اين نعمتها را براي آزمايش ما قرار داده است مواظب باشيم كه از اين آزمايشات سربلند بيرون بيائيم. اي دوستان به دنبال شناخت اسلام برويد اگر اسلام را شناختيد، اگر امام (ره) را شناختيد، به آنچه كه مي خواهيد مي رسيد، به خدا فكر كنيد و به فرداي قيامت، به آن آتش جهنم و نعمتهاي خدا در بهشت، دست از مال دنيا و هواهاي نفساني برداريد...اي مردمي كه در صحنه هستيد به گلزار شهدا برويد و از اين عزيزان درس بياموزيد. و فرزندان خود را چون اينان بزرگ كنيد، در نمازجمعه ها مرتب شركت كنيد، نه فقط به عنوان يك نفر حاضر در نماز به خطبه ها گوش كنيد راه و روش اسلام را ياد بگيريد و سعي كنيد در سياست دخالت كنيد و ببينيد در مملكتتان چه مي گذرد.
من نمي دانم چه بگويم چون مي دانم دنيا هيج ارزشي ندارد و تنها سفارشم اين است كه دست از ياري امام (ره) برنداريد و در جنگ شركت كنيد به مستضعفين كمك كنيد و دست نوازش بر سر آنان بكشيد....

وصيت نامه شهيد حميد رشيدي
...آيا مردم چنين پنداشته اند كه به صرف اينكه گفته اند ايمان آورده ايم رهاشان كنند و بر اين دعوي امتحانشان نكنند؟
اي كسانيكه ايمان آورده ايد جهت چيست كه براي جهاد در راه خدا به خاك زمين دل بسته ايد؟آيا راضي به زندگي دنيا عوض حيات آخرت شديد به متاع دنيا در پيش عالم آخرت اندك و ناچيز است.پس ار عرض سلام بر حسب وظيفه اي كه مي باشد چند سطري به عنوان وصيت مي نويسد البته وصيت نامه شهيد همه مانند بهترين نوشتجات عرف است و چيز تازه اي براي نوشتن ندارم بنده با عقيده كامل بدين راه قدم گذاشته و به كمال آگاهي آن را دنبال كرده ام.از آنجا كه دنيا محل امتحان است و در اين چند روز زندگي كه به لحظه اي مي ماند انسان به بوته آزمايش گذاشته مي شود.اگر بخواهيم عاقبتمان سعادتمندانه باشد بايد از اين آزمايش سرافراز بيرون آئيم با هم موجب سرافرازي خود و هم خداوند باشيم كه خداوند به بندگان پاكش مباهات مي كند و خوشا به حال شهيدان كه مي فرمايند بالاتر از هر چيزي، چيزي مگر اينكه كسي به مسلخ عشق رفته و شهيد شود كه بالاتر از آن چيزي نيست.برادران و خواهران خدا را شكر كنيد كه در اين عمري كه خدا گرفته ايد شاهد چنين تحويل عظيمي بوديد. قدر اين انقلاب را بدانيد و از آن مراقبت كنيد و به متاع قليل دنيا دل نبنديد كه شما را منحرف و بر زمين مي زند .
قانون اساسي و نظام اين جمهوري كه گفته و خواسته شهيدان، نگهداري و پاسداري از آن بوده را سبك نشماريم و گرامي بداريد واقعاً شرم دارد كه اين شهدا را ببنيم و ولي مدافع اين انقلاب نباشيم .اگر خود را آماده كرده ايم بايد بدانيم كه آخرت خود را فروخته ايم واگر در اين دنيا قدري پايبند به د?ن خود بوديم، بهره را در آخر خواهيم بود و اگر دين نداريم لااقل بايد آزادمرد بود ... اين بنده در طول عمر خود نتوانستم هيچ خدمتي انجام دهم و در اعمال خودم عمل مثبتي نديدم و فقط كوله باري از گناه بر دوش دارم كه مي دانم فقط شهادت در راه او اگر مقبول گردد مي تواند اين گناهان را بشويد و اميد داشتم كه در طول اين زندگي بتوانم هرچقدر كم و كوچك خدمتي كنيم تا لااقل كمي از وظيفه اي كه به دوش داريم و وظيفه هر انساني اگر بخواهد آزاد باشد و سعادتمند ياري دين است انجام داده باشم اما افسوس كه خود را خيلي بدهكار مي بينم و واقعاً در جا زده ايم و حال كه خود در صف مجاهدين في سبيل الله جا زده ام مي خواهم خداوند به آبروي اين سلحشوران نظر خودش را از ما راضي گرداند و از او مي خواهم مرگم را شهادت راه خودش قرار دهد ... چند خواسته دارم كه مي خواهم اگر ممكن بود رعايت شود اگر خداوند ما را قبول كرد و مهر بازگشت نزد هيچ خواسته اي از دولت و مردم نداشته باشند.....دوم صبر پيشه كنند و طريق حضرت زينب (س) را پيشه كنندو سوم اينكه از دوستان به خصوص دوستان نزديك مي خواهم ... از كسانيكه با آنان رابطه داشته ام حلاليت بطلبند...

وصيت نامه شهيد جواد جليلي
بسم الله الرحمن الرحيم
درود خداوند متعال بر تو باد اي رهبر عالي قدر و بزرگوار سلام شهيدان ايران ...حسين جان! جوانان ما در جبهه ها به ياد تو سينه هاي خود را جلوي گلوله هاي سبك و سنگين قرارمي دهند و جان خود را مي دهند پروردگارا من مي دانم تو ما را خلق كردي و تو به ما جان داده اي....خداوندا مرا ياري كن اگر تو ياري نكني ياوري جز تو ندارم و اي مردم مسلمان اين خون پاك شهيدان است كه پيچ و خم قلاب را صاف و هموار مي كند كه شايد با ريخته شدن اين خونهاي پاك كساني كه در ناداني هستند بهراه الله نماينده شوند و از شما مردم مسلمان و دوستان و آشنايان تقاضا مي كنم كه با انقلاب به حالت سستي برخورد نكنيد انقلاب هدف بزرگي را دنبال كرده است و از شما مي خواهم كه جلوگيري از فرزندان خود نكرده و بگذاريد راهي راه مي خواهند بروند و اگر كسي مانع از رفتن فرزندش به جبهه هاي جنگ شود به خدا قسم مسئول است..... خدايا تو را شكر مي كنم كه به من قدرت تشخيص حق از باطل را دادي و خدايا تو را شكر مي كنم كه رهبرم را شناساندي كه به من چنين پدر و مادري دادي خدايا تو را شكر مي كنم كه مرا در ناداني نميراندي مادر عزيزم مي دانم كه شما را اذيت كردم و براي شما نتوانستم فرزند خوبي باشم.... بعد از مردن من حجله اي براي من مگذاريد چون درنزد خدا هيچ ارزشي ندارد گل بر سر قبرم نياوريد چون اين گلها بعد از 2 يا 3 روز پلاسيده مي شوند مرا در بهشت زهرا (س) دفن كنيد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
58/4/1361 جواد جليلي

وصيت نامه شهيد ناصر جام شهرياري
...و تو اي خداي بزرگ كمكم كن كه جزء هدايت يافتگان باشم و نصرتم ده كه با دشمنان دين تو ستيز كنم. ...اي مسلمانان از همه قشر بدانيد كه وظيفه شرعي است كه از ولي امر مسلمين اطاعت كنيد. ...خدايا ياريمان كن تا از اماممان پيروي كنيم، و در خط امام كه همان خط اسلام است، باشيد. ...اي ملت بيدار ايران هوشيار باشيد و نگذاريد تاريخ تكرار شود، حال كه جنگ به نفع جمهوري اسلامي ايران پيش مي رود، همانهايي كه با امام علي (ع) گفتند كه مالك را برگردان، ما با قرآن نمي جنگيم، (در اينجا هم اين كار را نكنند) متأسفانه همين كار را كردند. ...قرآن و اسلام در ايران پياده مي شود، (اجرا مي شود) نه در حزب بعث صدام. ...آري در زمان دودمان ننگين پهلوي سرمان در لاك خودمان بود، و هيچ توجهي نداشتيم، كه بر ما و مكتب ما چه مي گذرد و باز خداوند بر ما منت نهاد و رهبري از سلاله محمد (ص) خميني اين مرد بزرگ، مرد با تقوا، اين اسلام شناس واقعي را ولي امر و رهبر و پيشواي ما كرد. ...اي آمريكاي خونخوار كه خون همه محرومان در سراسر گيتي به دست تو و يا جيره خوارانت مي ريزد، به ياري حق و همت امت اسلامي ديگر عمرت به پايان رسيده است و تو را در جهان كه رسوايي رسواتر خواهيم كرد.تو كه هر روز در جنوب لبنان و السالوادور خونها مي ريزي و سازمان حقوق بشرت در خواب خرگوشي فرو رفته است.

وصيت نامه پرويز خياميان
درود به رهبر عزيز ،قلب ملت ايران به نام الله در هم كوبنده ظلم و ستم. به نام خدائي كه به ما شعور داد تا خوب را از بد و زشت و پليد را از زيبا تميز داده و يكي را انتخاب كنيم. تقاضا دارم دخترم (صفورا) تا كلاس ششم ابتدايي فقط و فقط درس اسلامي خوانده و بعد قرآن ياد بگيرد و كاملاً اسلامي تربيت شود كه اين بزرگترين آرزوي من است. از همسرم و خانواده ام تقاضا دارم اگر در راه شهيد شدم در مرگ من گريه نكنند بلكه شادي بكنند تا روح من شاد گردد، اگر شهيد شدم جنازه مرا در اصفهان دفن كنيد. فرزند مرا نزد امام امت رهبر كبير انقلاب، پدر عزيزم خميني بت شكن ببريد تا دست بركتش را به صورت او كشيده و براي آنها دعا نمايند، والسلام ،پايدار ارتش جمهوري اسلامي ايران، پاينده ايران، و برقرار باد جمهوري اسلامي ايران.

وصيت نامه شهيد اكبر چاجي
براي اسلام و انقلاب تبليغات زيادي بكنيد تا نداي اسلام و اسلام طلبي به اقصي نقاط جهان برسد در اشاعه و گسترش فرهنگ اسلامي تلاش لازم را بنماييد و از هيچ كوششي دريغ نكنيد هميشه گوش به فرمان امام امت و مسئولين كشور باشيد".

وصيت نامه شهيد سيد عباس جولايي
....برادرانم! به ريسمان الهي اعتصام كنيد و آن را رها نسازيد ،هرچه به كلاس بالاتري از ايمان برويم درسهايمان مشكل مي شود و درس امتحانات مشكل تر و شيطان هم تلاشش بيشتر مي شود. مبادا پس از چند صباحي تحمل درد و رنج و زحمت در راه خداي بزرگ به دره نيستي سقوط كنيم، قرآن زياد بخوانيد و سعي كنيد زمانيكه خداوند با شما صحبت مي كند ترجمه تحت اللفظي آن را بدانيد .تقوا تقوا اساس كار است اگر تقوا نباشد اكثر عبادات به خاطر غير خدا مي شود، نماز را طوري بخوانيد كه بدانيد با خدا چه مي گوييد مبادا عباداتمان بندي باشد كه ما را از راه سعادت بازدار بدين واسطه كه فكر كنيم خيلي آدم خوبي هستيم عبادات ما بايد پله اي براي صعود ما به درجات و كلاسهاي بالاتر باشد.

وصيت نامه شهيد هدايت الله ثمرمند
"اينجانب براساس عقيده اي كه نسبت به اسلام و مكتب شهادت دارم با عزمي راسخ و اراده اي آهنين عازم جبهه شده ام.تا دين خود را نسبت به اسلام ادا كنم چون موقعي كه شهادت باعث سعادت ماست، افتخار شهيد شدن در راه اسلام را داريم"

وصيت نامه شهيد حسين ثامني
اي مسئولين توجه داشته باشيد امروز مسئوليت حفاظت از خون شهيدان در درجه اول به عهده شماست مبادا بين صحبت و رفتارتان با اين ملت شهيدپرور با مقامات بالاتر فرق كند. خود را عاقل و متعهد و حافظ اسلام و ديگران را بدخواه و جاهل ندانيد، در خود بيشتر دقت كنيد، مبادا جلوي خدمت مخلصان را بگيريد.
دقت كنيد با نيروهاي مخلص بسيج جزء با منطق و دليل به هيچ زبان ديگر سخن نگوئيد.
شرمنده دوستان شهيدم و درگه حق تعالي.
28/12/63

وصيت نامه حسين ترك
از مردم شهيدپرور مي خواهم كه هميشه در صحنه باشند ،ابرقدرتها بدانند مردم ايران هميشه در صحنه هستند و نمي گذارند كه خللي بر جمهوري اسلامي وارد شود. ابرقدرتها بدانند كه ما مردم ايران با جان و دل انقلاب را پذيرفتيم و آن را تا پايان جان حفظ خواهيم كرد. من از مردم مي خواهم رهبر و ولي فقيه را تنها نگذارند و به دستورات ايشان عمل كنند.از خواهران خود مي خواهم كه حجاب اسلامي را رعايت كنند و از برادرانم هم مي خواهم كه ادامه دهنده راه شهدا باشند و از پدر و مادرم هم مي خواهم كه اگر مي خواهند براي من گريه كنند براي غريبي امام حسين (ع) گريه كنند.

وصيت نامه شهيد نادر پوربندري
بر شما جنگ و جهاد واجب شد در حالي كه اين فرمان بر شما گران و سنگين و مورد كراهت شماست، ولي بدانيد كه چه بسا چيزي را كه ناگوار و مكروه مي دانيد در حقيقت به نفع شماست.بالعكس شما مي پنداريد كه شهيدان راه خدا مرده اند نه، بلكه زنده به حيات ابدي هستند و در نزد پروردگارشان متنعم خواهند بود.

وصيت نامه شهيد رحيم تركان
مردان و مؤمنان بزرگ خدا كساني هستند كه به عهد و وفا پيمان بستند و حتي به بهترين درجه يعني شهادت رسيدند و اينجانب سوگند ياد مي كنم كه سعادت خويش را نمي يابم مگر در پيمودن خط خونين اباعبدالله الحسين (ع) كه راه تمامي شهداي انقلاب اسلامي است .
پدر و مادر عزيزم بدانيد و مطمئن باشيد كه امروز در راهي جاودانه گام نهادم كه انتهاي آن حضرت بقيه الله الاعظم قرار دارند ،انسان بايد از دنيا و زندگي پر مشقت آن كه موجب مي شود انسان غرق در گناه بشود رهايي پيدا كند و راه جهاد در راه خدا را پيش گيرد وليكن جهاد در راه خدا بايد حسين گونه باشد مردم شهيدپرور تقو را فراموش نكنيد و تقوا پيشه كنيد، پيرو خط ولايت فقيه باشيد و هر كاري مي كنيد فقط براي رضاي خدا باشد. اخلاص در عمل پيشه كنيد انشاالله خداوند ما را در زمره شهداي صحراي كربلا قرار دهد و ما را با حسين بن علي (ع) محشور گرداند .
در پايان از همه آشنايان و دوستان و همكلاسيها حلاليت مي طلبم.

وصيت نامه شهيد محسن پورقاسمي
"كساني كه به ولايت امام اعتقاد ندارند بر جنازه من حاضر نشوند، سلام مرا به رهبر عزيزم، پدر يتيمان برسانيد و به خانواده شهدا بگوييد كه تا آخرين قطره خونمان صحنه هاي نبرد حق عليه باطل را ترك نخواهيم كرد، و با خداوند پيمان مي بنديم كه در تمام عاشورا و كربلاها، حسين (ع) زمان را تنها نگذاريم، و سنگرها را خالي نخواهيم كرد و تا هنگامي كه پرچم لااله الا الله در تمام جهان به اهتزاز درنيايد و احكام اسلام و قرآن در زير پرچم توحيد و اسلام به اجرا درنيايد ساكت نخواهيم نشست.

وصيت نامه شهيد حسام اسماعيلي فرد
اگر شهادت نصيبمان شد، آن را دودستي مي گيريم و خدا كند زانوهايمان سست نشود. شهادت چيزي نيست كه نصيب هركس بشود هركس كه شهيد مي شود به كمال رسيده است، شهداي شما نمرده اند بلكه زنده اند و ناظر اعمال شما هستند.

وصيت نامه شهيد محمد علي توانگر
"خواهرم! شما با حجاب و برادرم!شما با براداشتن سلاح، از امام و جمهوري اسلامي كه حاصل خون بهاي شهيدان است دفاع كنيد.همچنان كه من با خونم نمي گذارم دشمن به همين آساني به ايران اسلامي تجاوز نمايد".

وصيت نامه شهيد محمدرضا رودسر ابراهيمي
شهادت، حد نهايي تكامل يك انسان است، شهادت بالاترين آرزوهاست، چه زيباست لحظه اي كه تفنگ از زمين كنده مي شود و به سوي دشمن نشانه مي رود، چه زيباست لحظه اي كه دشمن را ذليل و خوار به اسارت مي گيرد و چه شيرين است آن هنگام كه در خون خود مي غلتيم و با شهد شهادت سيراب مي شويم. اگر من كشته شدم راهي بود كه با ميل خود آمدم.....

وصيت نامه شهيد علي زارعي
به نام كسي كه هستي را آفريد سخنم را با نام او آغاز مي كنم و اين آخرين پيام من است به تمامي عزيزانم كه مرا مي شناسند و به كساني كه مرا دريافتند و مرا به عقل خود ديوانه پنداشتند. پدر و مادر عزيزم! فرزند شما آگاهانه قدم در راه پاسداري از انقلاب اسلامي گذاشت. پدر و مادرم! شهادت وديعه الهي است كه از جانب خداوند تبارك و تعالي براي آن كساني كه لايق هستند مي رسد و اين شهادت ها است كه باعث مي شود احكام اسلام و انقلاب پيشرفت بكند. مذهبي كه ما مسلمانان داريم مذهب شهادت است و اسلامي كه ما در راه آن آمده ايم مي خواهد انساني عادل و كامل به تمام معني بسازد. همانطوريكه در نهج البلاغه آمده است اكرم الموت قتل في سبيل الله شرافتمندانه ترين مرگها شهادت در راه خداست. خواهرانم و برادرانم! همچون حضرت زينب (س) و حضرت امام سجاد (ع) پيام خون شهيد را به همه برسانيد كه مذهب ما مذهب شهادت است. ما چون خدا داريم همه چيز داريم. هيچ وقت خدا را فراموش نكنيد و در هيچ شرايطي از خط امام فاصله نگيريد گرچه دشمن تشنه به خون گلوي ماست. كشته شدن در راه حق آرزوي ماست. وصيت مي كنم شما را ]كه[ دنباله رو آيه ي "يا ايها الذين آمنوا اطيعو الله و اطيعو الرسول و اولي الامر منكم " باشيد عبادت خداوند را از ياد نبريد؛ عبادتي كه همراه با جهاد در راه خدا باشد ارزش نماز را بدانيد. نماز جماعت را بخوانيد همانطور كه حضرت علي (ع) مي فرمايد:"كه ما بين كفر و ايمان هيچ فاصله اي نيست جز نماز."

وصيت نامه شهيد رسول زينعلي
خداوندا تو را شكر مي كنم كه مرا به دين خود هدايت كردي و از نعمت جهاد بهرهمندم ساختي تا بتوانم تو را بهتر بشناسم و از مشكلات و سختي ها راحتم ساختي تا به درگاهت نزديك تر شوم.
خدايا اگر در اين راه تقصير و كوتاهي شده است كه مي دانم شده و وظيفه ام را به خوبي انجام نداده ام مرا ببخش و مورد فضل و كرم خود قرار بده. از پدر و مادرم مهربان خودم كه زحمات فراواني را در راه تربيت من كشيده اند نهايت تشكر را مي كنم هرچند كه اگر به تعداد ريگهاي بيابان به آنها نيكي كنم نمي توانم حقشان را ادا كنم .
وصيتم به امت شهيدپرور اين است كه همان طور كه قبلاً در خط امام بوديد سعي كنيد كه هميشه پشت سر او حركت كنيد و اوامر او را به گوش جان بشنويد زيرا اكنون رهبر ما نائب بر حق امام زمان (عج) هستند و لازم است كه در اين زمان كه در غيبت كبري به سر مي بريم از ايشان پيروي كنيم چنانكه ولايت او ولايت امام زمان (عج) و اميرالمؤمنين (ع) مي باشد از خداوند متعال مي خواهم كه هميشه ما را از پيروان و شيعيان حضرت علي (ع) قرار بدهد.

وصيت نامه شهيد سيد محمد سادات
در راه خدا با آنان كه به جنگ و دشمني شما برخيزند جهاد كنيد ولي ستمكار نباشيد كه خدا ستمكاران را دوست ندارد. در مراسم نماز جماعت و جمعه شركت فعال داشته باشيد و در نمازهايتان براي رزمندگان اسلام و امام امت و براي ظهور مهدي (عج) دعا كنيد و افتخار كنيد كه در راه خدا و براي اسلام جهاد كردم و كشته شدم مبادا شما با شهادت و يا كشته شدن من ناراحت باشيد.

وصيت نامه شهيد حميدرضا زرچيني
حقير حميدرضا زرچيني (كربلايي) فرزند محمد، شماره شناسنامه 3467، متولد 1340 تهران ،هم اكنون اين وصيت نامه را در كمال عقل و شعور به رشته تحرير درمي آورم و اعتقادات خود را به مباني قرآن و سنت محمد (ص) و اهل بيتش و نظام جمهوري اسلامي ايران ابراز كرده و به دين اقرار مي كنم:"اشهدان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان عليا ولي الله" نيز اعتقاد دارم به رجعت ... و هم اكنون در اين برهه از زمان ،نداي هل من ناصر ينصرني از زبان پير عشق، تقوي مجسم ،ملكه در قالب انسان ،سالك جماران و به قولي كه بر حق هم گفته اند، نداي حسين زمان به گوش مي رسد و جوانان حزب الله يا جندالله ،به اين ندا لبيك مي گويد .وصيت به پدر و مادرم و امت شهيدپرور و ايثارگر ايران، پدر و مادر عزيز و مهربانم! همانطور كه 20 سال پيش خدا مرا به شما به امانت سپرد و شما مرا بزرگ كرديد و الحق كه از هيچ كوششي دريغ نكرديد و درآن هنگام مرا با قنداق سفيد بستيد، هم اكنون صاحبش امانتش را مي خواهد و شما با همان دستها مرا با پارچه سفيد (كفن) به صاحب اصليش بازگردانيد.... اما امام، به والله قسم امام يك نعمت الهي است و ما حزب اللهيان تا آخرين قطره خون خود را ،در راه هدفش كه همان مكتب محمد (ص) است ،نثار مي كنيم. او از سلاله پاك حسين (ع) و ابراهيم ثاني است، برادران و خواهراني كه عاشق اين مكتب هستيد ،خود را با كتابهاي اسلامي كه صدها فقيه و فيلسوف و عالم زحمت كشيده اند ،انس دهيد و با آنها دست دوستي دهيد. ...اطيعو الله و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم،به تبليغات عوامل خارجي شرقي و غربي گوش فرا ندهيد و از سازمانهاي بين المللي همچون سازمان ملل متحد صلح نوبل، عفو بين المللي و كليساي واتيكان خوف به خود راه ندهيد، چه پروندهاي اين سازمان همه تاريك و كثيف است .... وصيت مي كنم بر سنگ قبرم نوشته شود:"عشاق اگر لقاي تو را آرزو كنند، بايد ز خون خويشتن اول وضو كنند"
24/2/1361

وصيت نامه شهيد الطفات شرافتي
هر لحظه احساس مي كنم ديگر اين روزها، آخرين لحظات زندگي من باشد و آنچنان كالبد وجودم لبريز از عشق و محبت او مي شود كه گمان نمي كنم حتي در ميان آتش جهنم هم لحظه اي چشم اميدم را از آن مبدأ فيض و اميد، از آن سراسر رحمان و رحمت بربندم.
فكر نمي كنم هيچ وقت عنايت او را نسبت به خودم، چه آن وقت كه اراده اش به خلقتم قرار گرفت و چه در لحظه هاي زندگي خود فراموش كنم. توصيه پيامبر اكرم (ص ) كه مي فرمايد:" در ميان شما 2 چيز قرآن و سنت(عترت) به امانت گذاشتم" فراموش نكنيد حضرت امير (ع) فراوان ما را به تقوا و نظم در امور، اغتنام فرصتها سفارش نموده اند، توجه به عمل اين سه مطلب به طور حتم در سرنوشت ما موثر است.
تا مي توانيد معلومات خود را نسبت به قرآن و به طور كلي اسلام بالا بريد، از آن مهمتر اين كه بر دانسته هاي خود جامه عمل بپوشانيد. توكل به خدا نماييد و از دعا، ذكر و زيارت و استعانت جوييد. سعي كنيد تمام امور زندگي خود را در پوشش نظام ولايت فقيه درآوريد و جهت زندگي خود را از او الهام گيريد.

وصيت نامه شهيد مهدي سلطاني
دست از ولايت فقيه و روحانيت مبارز برنداريد و به سخنان امام گوش دهيد كه مانند سخنان حضرت مهدي (عج) مي باشد. منافقان را به شدت سركوب كنيد. مادرم مگر من از علي اكبر و قاسم و ديگر شهداي كربلا عزيزترم، پس براي آنها گريه كنيد و شما برادرانم خواهشمندم كه راه مرا دنبال كنيد.

وصيت نامه شهيد احمد زاج شور
از تمامي برادران و خواهران مي خواهم كه راه ولايت فقيه كه همان راه خداست را ادامه بدهند . برادران در جبهه شركت كنيد و نگذاريد بعثيان برادران همخون ما را به شهادت برسانند و در راه اسلام با منافقان كوردل و از خدا بي خبر مبارزه كنيد.

وصيت نامه شهيد عبدالقادر سليماني
اي امت شهيدپرور ايران! از شما تقاضا دارم كه اتحاد خود را حفظ نموده و در جلسات مذهبي به ويژه دعاهاي كميل و توسل و نماز جمعه و جماعت شركت كرده و پشتيبان روحانيون و ارگانهاي انقلابي باشيد.

وصيت نامه محمد هادي فضلي
...با سلام و درود بيكران بر يگانه منجي عالم بشريت و نائب بر حقش امام خميني و با سلام و درود بيكران برخانواده هاي معظم شهدا و مجروحين و معلولين و اسراي جنگ تحميلي عراق و ايران ، پدر و مادرم از اينكه مرا پرورانده اند و زحمات طاقت فرسايي در طول زندگي من متحمل شده اند، از اينكه نتوانستم براي آنها فرزندي مثمرثمر باشم ،براي آنها از خداوند متعال شفاي عاجل وشاياني مي طلبم.... چنانچه اگر شهيد شدم در مرگم كمتر ناراحت باشيد و دوست دارم هر شب جمعه با خواندن يك آيه قرآن تسلي بخش روح من باشيد . هرچند نتوانستم خواسته هاي شما را برآورده سازم و زندگي لذت بخشي را به كشته شدن در راه خدا ترجيح دادم.
شعله اي بي ثمرم بهتر كه خاموش كنيد
رفتم از شهر شما ديگر فراموش كنيد

وصيت نامه شهيد بهروز غلامي
بهترين دعا دعاي كميل است اين دعا خيلي برايم تحسين انگيز و دل نشين است. سپاه بازوي ولايت فقيه است و تداوم دهنده انقلاب اسلامي در جهان است. با شكست صدام جنگ تمام نمي شود بلكه جنگ تا بعد از شكست عراق ادامه دارد پس ما بايد خود را براي نابودي اسرائيل آماده كنيم.

وصيت نامه مهدي عاصي تهراني
بسم الله الرحمن الرحيم
خدايا تو خود مي داني كه دلم مي خواست كه در راه رضاي تو قدم بردارم كه در قالب اوقات برنداشتم، به خاطر اينكه نمي دانستم و باز عمل مي كردم، به اين دليل بود كه تو را نشناختم و نمي ديدم... خدايا هنوز هم نمي دانم اين خودم هستم كه اين جريده را مي نويسم يا نفس سركش و جاه طلب من است.
اي عزيز! اي ستار! اي غفار، با اين عقل و چشم ناقصم ذره اي از كرم و لطف و ستاريت تو را حداقل در خودم مي بينم كه من چه بوده ام و تو مرا چگونه نشان دادي، من چه كردم و تو پنهان كردي، من چه راهي را مي رفتم و تو نگذاشتي و بخشيدي و هدايت كردي... پس از شكر خداوند كه اين سعادت را نصيب من كرد كه در اين راه كه همانا راه انبيا و اوليا خاص خداوند است قدم برداشته و رهبر آنها باشم. و با تشكر از خانواده ام كه طوري عمل كردند كه من بتوانم در مسير زندگي چنين راهي را انتخاب كنم.
فرزندانم را خوب تربيت كنيد و خود نيز دنباله رو راه شهيدان از صدر اسلام تا انقلاب اسلامي ايران باشيد و امام (ره) را فراموش نكنيد. به حرف ياوه گويان توجهي نكنيد و با توكل به خدا بر دهان ياوه گويان بكوبيد به اميد زيارت كربلا و قدس عزيز. خداوند انشاء الله مرا در زمره شهداي انقلاب اسلامي قرار دهد.
والسلام عليكم و رحمه الله بركاته

وصيت نامه شهيد رمضانعلي عبدي
مردم مسلمان! خط امام را ادامه بدهيد كه خط اصيل اسلام است. اين گروه ها نمي توانند براي شما پابرهنه ها كار كنند و اين شعار است كه مي گويند:"خلق" ...برادران و خواهران مسلمان به سخنان امام امت گوش دهيد. چون هر يك كلمه اش درسي است براي من و شما ....

وصيت نامه شهيد مهدي شمس
مادرم! خواهرم را خوب تربيت كن زينب گونه او را به اسلام و قرآن آشنا كن تا فرزدان حسين گونه او از دين اسلام دفاع كنند و راه شهيدان را ادامه دهند. مواظب اين گروهكها باشيد و راه شهيدان رجايي و بهشتي و شهداي محراب را ادامه دهيد زيرا كه آنها در راه اسلام و قرآن به دست همين بي خبران از خدا به شهادت رسيدند.

وصيت نامه شهيد علي سهرابي
....دست از حمايت پير جماران، خميني كبير برنداريد و تا آخرين قطره ي خون از اين انقلاب و از آرمانهاي شهدا دفاع نماييد. براي شهادت من گريه نكنيد زيرا شهيدان زنده اند و نيازي به عزاداري و گريه و زاري شما ندارند. آنان مهمان پروردگار خويش اند و نزد پروردگارشان روزي مي گيرند.

وصيت نامه شهيد حبيب الله شمايلي
چون هدف بزرگ و مسئوليتي كه به دوش امت ما افتاده و انتظاري كه محرومان دنيا از انقلاب ما دارند، عظيم مي باشد سختي، دوري، كمبود، نارسايي، و ساير عوامل طبيعي بود، ما بايد صبر و استقامت را از رسول الله (ص) و امامان معصوم (ع) آموخته، زيرا آنان به وعده خداوند ايمان و يقين كامل داشته اند، خداوندا انقلاب ما را تا پيوند آن با انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) مستدام بدار.

وصيت نامه شهيد مسعود صباغ
اي كسانيكه نداي ما را مي شنويد تا زماني كه دشمن نابود و مستضعفان جهان از زير سلطه ابرقدرت هاي جهان خوار بيرون نيامده و كربلا را بعثيان كافر رها نكرده و مكه معظمه آن خانه خدا و جاي عبادت و سياست آزاد نشده، همه ذليل هستيم، و تنها رمز پيروزي و رسيدن به اين هدف پشتيباني از ولي فقيه است مادر جان هروقت خواستي براي من گريه كني صدها بلكه هزاران شهيد گمنام و بي مزار و بي كفن گريه كنيد، كه صهيونيست هاي غاصب خون پاكشان را در بيروت به زمين ريختند ...... ببوسم دستت اي مادر كه پروردي مرا آزاد
بيا بابا تماشا كن كه فرزندت شده داماد
به حجله مي روم شادانه ولي زخمي به تن دارم
به جاي رخت دامادي لباس خون به تن دارم

وصيت نامه شهيد محمدحسن شصت پاره
...همانطور كه مي دانيم يكي از وظايف مسلمانان جهاد در راه خداوند است.جهادي كه پروردگار عالم در قبال انجام آن وعده بهشت در راه خداوند را داده است.و اكنون در اين زمان كه دين و ميهن مان مورد هجوم كفار قرار گرفته است ما هم وظيفه داريم طبق گفته رهبر بزرگمان امام خميني كه فرمود: از اين مملكت دفاع كنيد كه دفاع شما دفاع از مملكت و جهاد در راه خداست .... خانواده عزيزم.... من هم به عنوان يك سرباز كوچك اسلام، با آگاهي كامل به جبهه آمدم تا بلكه بتوانم وظيفه اي را كه خداوند به من محول كرده انحام دهم اگر در اين راه كشته شوم و اگر جنازه من تحول شما شد، مرا در كنار ساير شهدا در "شهيدآباد" دفن كنيد و اگر جنازه ام به دست شما نرسيد بدانيد كه قبر من قبر تمام شهيدان است آنجا براي من فاتحه بخوانيد.....خانواده عزيزم، من مقداري كتاب و پول دارم كه كتابهايم را به مسجد و يا به بچه هاي خودمان بدهيد كه انشاالله وقتي بزرگ شدند به عنوان يادگاري از آنها استفاده نمايند.... از پروردگار توانا خواستارم كه وجود امام خميني اين پير مجاهد اميد مستضعفين را تا ظهور حضرت مهدي (عج) در پناه خود محفوظ بدارد، مسلمين را بر كفار پيروز بگرداند و گناهان مرا ببخشايد. مرگ بر دشمنان اسلام، زنده باد پيروان اسلام، و جاويد باد دين مبين اسلام.
30/10/1360

وصيت نامه شهيد غلامحسين طالبي
خدايا تو را شكر كه به من منت گذاردي و من را در جوار مجاهدان راهت قرار دادي، خدايا چقدر نعمت ها كه به من دادي نتوانستم شكرگذار باشم خدايا اكنون كه قلم در دست گرفته و وصيتي مي نويسم تو ميداني كه در قلبم و قلبها چه مي گذرد. خدايا تو مي داني كه من باور نمي كنم كه شهيد شوم. ليكن صفت رحمانيت و رحيميت تو اميدوارم كرد و همواره با در نظر گرفتن اين صفت است كه خود را آماده ي رزم و شهادت مي كنم. خدايا مرا ببخش و از تقصيرات و گناهانم بگذر. بگذار عاشقانه شهيد شوم و عاشقانه پاي در وادي عشق بنهم. خدايا اكنون كه بار شهيدان زنده تاريخ و بار حماسه آفرينان صحراي غريب كربلا و بار تمامي عزيزاني كه پيكرشان در زير گرماي خوزستان است و مادرانشان چشم به در دوخته و منتظرشان مي باشند و به اشك چشم خردسالانشان كه همواره سراغ پدر را از مادر گرفته و مانند رقيه حسين (ع) سراغ پدر را از خويشان مي گيرند خدايا تاكي به فرزندان شهيدان بگوييم كه، پدر در سفر است، خدايا تا كي بگوييم كه پدر رفته كربلا، خدايا تا كي بگوييم ما هم مي رويم كربلا، خدايا عنايتي و لطفي كن ما را و من را از زمزه ي شهيدان در خون غلطان قرار بده. آري خوشا به حال آن كساني كه رفتند و كلمه ي لا بر لب داشتند. لا به همه ي لذائد زندگاني، لا به هواي نفس، لا به احساسات مادر، لا به عواطف و لبيك به هل من ناصر ينصرني. حسين زمان خميني بت شكن گفتند: يا مهدي (عج) ادركني
سخن آخر ...
و اما در آخر كمك مي گيرم از مهدي سالم كه معلم آخر من بود، آري چه به جا مي گفت من عزادار نمي خواهم من پيرو مي خواهم خداوند همه تان را حفظ كند و توفيق عظمت به اسلام و قرآن را بدهد. اگر جنازه ام بدستتان رسيد مانند ديگر شهيدان دفن كنيد سعي كنيد قوانين دفن رعايت شود. حتماً بعد از دفن پدرم برگردد و سفارش مرا به حسين (ع) بكند و اگر جنازه ام بدستتان نرسيد يك قبر در بهشت زهرا(س) اختيار كنيد و همان را به اسم من برداريد. سعي كنيد قبرم را ساده درست كنيد چون در تيپ سيدالشهداء و در گردان علي اصغر (ع) شهيد شوم، لذا سعي كنيد در مراسم ختم روضه علي اصغر و مصيبتهاي وارده بر زينب (س) و حسين (ع) و فاطمه (س) شود. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي حتي كنار مهدي خميني را نگهدار خدايا خدايا رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما خدايا خدايا مريضان و جانبازان انقلاب را شفا عنايت فرما خدايا خدايا اسيران اسلام آزادشان بگردان خدايا خدايا به خانواده شهدا اجر و صبر عنايت بفرما.
والسلام.


وصيت نامه شهيد سيد جمال طباطبايي
از ملت خواستارم كه حقشان را بر حقير ببخشند كه نتوانستم خدمتگزار خوبي براي آنها باشم اگر اشتباهي داشته ام خصوصاً افرادي كه با آنها سركار داشته ام عاجزانه مي خواهم مرا عفو كنند چون خيلي بر من حق دارند و از خداوند متعال اجر فراوان براي آنها خواستارم.

وصيت نامه شهيد مهدي ذوالفقاري
اي ملت به پاخاسته تا آخرين نفس در مقابل كفر و الحاد و نفاق بايستيد و آنان را نابود كنيد تا مسلمانان دنيا نفس راحت بكشند و بهتر خدا را عبادت كنند از خط ولايت فقيه كه ادامه دهنده ي راه پيامبران و امامان است قوياً حمايت كنيد.

وصيت نامه شهيد غلامرضا صادق زاده
به نام آنكه شكافنده شب مي باشد و از ميان تاريكي نور را مي آفريند، توصيه ام را به تمام شاهدان حال و آينده تاريخ با آيه اي آغاز مي كنم كه در آن با كساني كه در راه خدا جهاد مي كنند و كشته شوند وعده بهشت داده شد و آينده اي روشن براي آنان ترسيم شده است.كاش در خور لياقت چنين مركي را مي ديدم و مي دانستم كه در راه خدا شهيد خواهم شد..... توصيه اول و بزرگ من اين است كه امت اسلامي ما به هيچ وجه دست از اسلام و قرآن و امامان و ولايت فقيه برندارند كه همانا عذاب عظيم خداوندي بر انان واجب خواهد شد. روحانيت پيرو ولايت فقيه را ارج گذاريد كه در صورت تضعيف اين پيروان و مروجان اسلام ضربه اي به اسلام خواهد خورد كه جبران آن بسيار سخت خواهد بود سعي تان اين باشد كه انقلاب اسلاميمان را ياري كنيد و به شعارهاي ميليوني خود جامه عمل بپوشانيد. پدرو مادر عزيز! اميدوارم در رفتن من نمونه كامل يك مسلمان معتقد به الله باشيد كه هيچ گاه در اعاده امانت از خود بي تابي نشان نمي دهند. همسرم نيز بداند و مي داند كه وظيفه سنگين زينب گونه بر دوش اوست كه اراه اي چون كوه مي خواهد و عزمي پولادين تا ادامه راه ناتمام، ولي روشن مرا با دليلي امام و همراهي از شهيدان زنده انقلاب خداوندا تمامي گناهان مرا كه خوب برآمدن واقفي و واقفم ببخش و از تو طلب مغفرت مي كنم اميدوارم تا لحظه آخري كه در اين دار فاني خواهم بود، دو جبهه حق و باطل را به خوبي تفكيك نمايم و ذره اي در ايمانم خلل وار نيايد، بيش از اين در اين مقال و اين دهن كور نگنجد.
30/8/1360 - 9 صبح

وصيت نامه شهيد احمد علي عسكري
پيامي كه نسبت به شما مردم عزيز دارم اين است كه وحدت كلمه را حفظ كنيد و دست از ولايت فقيه برنداريد. اگر فرمانبرداري نكنيد خدا اين نعمت بزرگ را از شما خواهد گرفت. خدايا مرا خالص گردان تا بدان فيض الهي كه همان شهادت است برسم.

وصيت نامه شهيد حسين ضامن
به منظور اداي دين خود به اسلام و مسلمين و لبيك گفتن به نداي امام امت تصميم گرفتم با توفيقات الهي جهت مبارزه با دشمنان اسلام به جبهه هاي نبرد عزيمت نمايم.

وصيت نامه شهيد حسين صفوي نژاد
نمي بينم اگر يكوقت خداي ناكرده خطائي از طرف من بوده و از روي ناآگاهي و ناداني ام بوده عفو نما??د و دعايم كنيد و طلب آمرزش از خداي بزرگ كه خدا گناهان و خطاهايم را ببخشد...
به هيچ وجه رضايت ندارم كه قطره اشكي بر مزارم ريخته شود، چرا كه خداي تبارك و تعالي در قرآن مي فرمايد:"و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احيا عند ربهم يرزقون"
بارپروردگارا! دشمنان اسلام و كسانيكه زير چهره نقاب مذهب مي خواهند اسلام را با مكاتب مادي مخلوط كنند و ملت را دوباره به استعمار و سرسپردگي بكشانند ،رسوا و نابودشان كن.بهوش باشيد و نگذاريد كه اين گروهكها و ليبرالها قلب تپنده مستضعفين و محرومين دنيا را به درد آورند......خدايا امام زمان را در پناه خودت حفظ فرما....خدايا نائب بر حقش را تا ظهور مهدي سلامت و مستدام بفرما.... به خواهرانم سفارش مي كنم كه اگر من به شهادت نائل شدم آنها زينب وار وفاطمه گونه، راهم را دامه بدهند تا قسط و عدل الهي در تمام دنيا پياده شود.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته

وصيت نامه شهيد غلامرضا صالحي
فرزندانم! آخرين بار سه روز پيش شما را ديدم، هجدهم تيرماه، آن موقع كه گفتم: آماده حركت به طرف جنوب باشيد، باور كنيد كه نتوانستم به چشمان مادرتان نگاه كنم، مادر خوبي داريد؛ بزرگ است بزرگ، فرزندانم! مريم، مرضيه، هاجر، عليرضا! در اين لحظات آخر، صورتتان را مي بوسم، به شما سفارش مي كنم كه با مادرتان مهربان باشيد. ان شا الله كه باعث افتخار اسلام و قرآن و آبروي پدر و مادرتان در دنيا و آخرت باشيد، براي شما آرزوي سعادت و خوشبختي مي كنم و هميشه دوستدار شما عزيزان هستم. همسر عزيزم! برايت از خدا آرزوي توفيق و خوشبختي در دنيا و آخرت دارم. از اينكه براي مدتي كوتاه در كنار هم بوديم و با خوب و بد ساختيم خوشحالم، ولي شادي و خرسندي ابدي وقتي است كه در بهشت برين و جهان ابدي در قرب الهي منزل كنيم. در غياب من به مسئوليت خود، تربيت و هدايت فرزندانمان بكوش و آنان را به نحوي تربيت كن و تحويل جامعه بده كه احكام و دستورات اسلام و قرآن بيان مي كند.
از تو مي خواهم كه براي اداره فرزندانمان و گذراندن زندگي حتي المقدور خود را به ارگان هاي دولتي وابسته نسازي، سعي كن آنان را مستقل از برنامه هاي عمومي تربيت نمايي، به فرزندانمان بياموز كه اگر روي پاي خود بايستند و آزاد زندگي كنند باعث پاكي روح و روان و استقلال در راه و رسم زندگي طبق اصول و احكام اسلام خواهد شد.
8/12/1365

وصيت نامه شهيد عبدالله غلامي
شهادت همچون ميوه اي است كه نمي توان آن را نارس از درخت چيد و سعادتي است كه خداوند نصيب بندگان خاص و مقربان درگاهش مي نمايد. نصيب كساني مي كند كه توانسته باشند از همه وابستگيها دل كنده و قلبشان فقط و فقط از عشق خدا مالامال گشته باشد. عاشقاني رنج مي برند كه خداوند آنان را زودتر به لقاء خويش نمي رساند زيرا آنان با تك تك سلولهاي بدن خود باور دارند كه مهمترين بهره برداري از اين دنيا، پرواز به سوي لقاء الله است. كوتاهترين راه جهاد، شهادت است و جبهه ميدان مبارزه است. شما ملت، پاسدار اين سرزمين سرخ و نگهبان راستين خط شهادت هستيد.

وصيت نامه شهيد محسن عينعلي
پروردگارا، در اين برهه از زمان در زير آسمان عظمتت همراه با ارواح مقدس شهدا به سرپرستي امام (ره) وصيت نامه اي مي نويسم، هرچه فكر مي كنم به جز گناه و معصيت باقي نگذاشته ام، و هرچه غير از اين بيان كنم ريا مي شود، چرا كه ندارم و اظهار مي كنم، اما رحمت خدا مرا اميدوار نمود. آنطور كه سعادت شركت در رزم با كفر را پيدا كردم، اصل وصيت من همين شهادتم است كه انشا ءالله خدا مرا مي آمرزد تا بتوانم با خونم از ارزش هاي والاي اسلام حراست كنم، با خونم از ولايت فقيه حمايت نمايم، با خونم از روحانيت هميشه مبارز و از قرآن و اهل بيت (ع) حمايت كنم، دنياي پست را بفروشم و به ارواح مقدس شهدا بپيوندم. ان شاء الله...

وصيت نامه شهيد ابوالفضل طيبي
"اين جمهوري اسلامي نعمتي است كه خداوند به ما داده است، ابرقدرت ها و عوامل آنها در خارج و داخل كشور هيچگونه آسيبي نمي توانند به انقلاب اسلامي بزنند. اين تنها ما هستيم كه با اعمال و رفتار خود مي توانيم اين نعمت را حفظ و يا خداي ناكرده از دست بدهيم. باور داشتم كه در جبهه ها پاكي وجود دارد و خصلت آن پاك كنندگي عناصر مخلص است. هميشه دنباله رو امام امت و ولايت فقيه و شهيدان باشيد و حرفهاي امام را گوش دهيد. نمازهاي خود را با جماعت بخوانيد. هر موقع به شهادت رسيدم مرا در كنار شهيدان بيرجند دفن كنيد".

وصيت نامه شهيد سيداصغر عالم مرتضوي
بسم رب شهداء و الصديقين ...آري برادران، مبارزان مسلمان با ساده ترين وسايل مي جنگند و حاضر نيستند يك روز ساكت بنشينند. ...اي امت قهرمان، همانطور كه امام فرمود شما با حركت خود جريان تاريخ را عوض كرديد و مي رويد تا اسلام را در جهان گسترش دهيد و مي رويد تا در دنيا افسار بردگي را از گردن مستضعفان پاره كنيد. اميدوارم در اين راه سستي به خود راه ندهيد واي به حال شما اگر از انقلاب اسلامي و از خون هزاران شهيد در طول تاريخ حمايت نكنيد. نگذاريد عده اي مزدور، جوانان عزيز ما و همسنگرانمان را فريب دهند، و با رهبران آنان قاطعانه برخورد نمايند و اگر طرفدارانشان هدايت نشوند. نگذاريد هركاري كه خواستند انجام دهند كه ناگهان مي بينيد كار از كار گذشته است بيشتر مخالفان اين انقلاب كساني هستند كه اسلام واقعي را با اسلام شاهنشاهي اشتباه گرفته اند.... اگر دقت كنيد مي بيند كه آنها درست راه شاه خائن رامي روند با اين تفاوت كه اينها وظائف مذهبيشان را از روي صداقت انجام مي دهند ولي شاه معدوم براي عوام فريبي چنين روشهايي را به كار مي برد من كه فرد ناقابلي هستم به شما توصيه مي كنم مواظب صحبت كردنتان باشيد، اظهار نظر دربارة اين حكومت با اظهار نظر درباره حكومت هاي ديگر فرق دارد.در موقع صحبت كردن نبايد وظايف اسلامي خود را فراموش كنيد چرا كه اين انقلاب و اين رژيم تداوم بخش راه پيغمبران و امامان است و آنهايي كه از روي هواي نفس حرفهايي مي زنند خدا آنها را نخواهد بخشيد. من شما را به وحدت و يگانگي دعوت و از انفاق و چند دستگي برحذر مي دارم و سفارش مي كنم هر حركت كوچك و بزرگي را كه انجام مي دهيد براي رضاي خدا باشد و انشا الله خودخواهي و براي نفس حرف زدن را در خود نابود كنيد... در آخر از خدا مي خواهم كشته شدنم را باعث پاك شدن گناهانم قرار دهد....

وصيت نامه شهيد محمد رضا عليجاني
در همه كارها خدا را مد نظر داشته باشيد كه خداوند بر همه كارها نظاره مي كند. براي ساختن جامعه بايد اول از خود شروع كرد تا بتوان جامعه را خوب ساخت در كارها و گفتارتان رعايت اخلاق اسلامي را بكنيد هميشه بايد حالت جذب كننده اي داشته باشيد. نه دفع كننده و هميشه بايد مواظب حركات منافقين باشيد.

وصيت نامه شهيد حميد شهيدي
امشب شب يازدهم عاشوراي حسيني است و اگر خدا توفيق بدهد ،من چند روز ديگر عازم جبهه جنگ يعني آماده جهاد در راه خدا و اسلام هستم. البته اگر لياقت آن را داشته باشم كه در راه اسلام جان بي ارزش خود را فدا كنم. من اين راهي را كه انتخاب كرده ام با دل و جان بوده به همين خاطر دلم مي خواهد كه اگر قابليت آن را داشتم و به درجه رفيع شهادت نايل آمدم نكاتي را ذكر كنم كه براي شادي روح من اين نكات را انجام بدهيد ،توجه كنيد كه بايد مثل پدري كه به فرزندان خود وصيت مي كند، وظيفه شرعي آن فرزندان است كه به آن عمل كنند .اگر نكنند مسئول هستند و بايد جوابگوي خداوند باشند…. خواسته هايي كه من دارم سه چيز است كه از شما يعني پدر و مادر و مادربزرگم، برادران و خواهران خواهش مي كنم و از شما تقاضا مي كنم كه حتماً به اينها عمل كنيد….
اولي اينكه عزاداري نكنيد منظورم گريه كردن است يعني گريه نكنيد بايد به خودتان تسلط كامل داشته باشيد، مخصوصاً پدر و مادرم.
دوم اينكه بعد ازمرگ من يعني حداكثر تا چهل روز بعد ديگر به هيچ وجه رضايت ندارم كه هيچ يك از اعضاي خانواده ام لباس مشكي وتيره بپوشند.
سوم اينكه بعد از مرگ من مراسمي كه مي خواهيد بگيريد تشريفاتي نباشد و پولي را كه مي خواهيد صرف تشريفات بيجا كنيد آن را صرف جنگ زدگان و بچه هاي يتيم بكنيد.
اميدوارم كه بخواهش فرزند خود عمل كنيد و موجب رضايت و خشنودي روح فرزند خود شويد. من اين نامه را با خط خود و در سلامت كامل نوشتم واميدوارم كه خداوند شما را در راه خدا و دفاع از اسلام پيروز بگرداند و هدف شما چيزي جز خدا نباشد .اميدوارم هركدام از شما كه ناراحتي از من داريد ببخشيد و از خدا بخواهيد كه مرا ببخشد وبيامرزد، در ضمن اگر يك موقع خداي ناكرده از جانب من به پدر و مادرم خطايي سرزده كه موجب ناراحتي آنان شده آنها گذشت كنند و مرا ببخشند.

وصيت نامه شهيد ناصر ذاكري
به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان
با سلام و درود خدمت يگانه منجي عالم بشريت و نايب برحقش امام خميني (ره) و با سلام و درود خدمت تمامي خانواده هاي شهداء، اسراء، مفقودالاثرها، و معلولين و جانبازان عزيز و درود بي پايان بر رزمندگان سلحشور و جان بر كف و دعاي خير براي ايشان و شفاي مجروحين و معلولين و پيروزي هرچه سريعتر رزمندگان و باز شدن راه كربلاي حسين وصيت نامه ام را آغاز مي كنم.
مردم ايران ملت عزيز انشاالله همواره شاد و خرم باشيد و براي ما عاجزين دعاي خير بنماييد سفارشي دارم امام عزيز را تنها نگذاريد و به خانواده و رزمندگان و مجروحين و شهداء سركشي كنيد .خدمت دوستان آشنايان و همسايگان دور و نزديك سلام گرم عرض مي كنم و اميدوارم كه حال همگي خوب باشد تو را به خدا اگر از من ناراحتي ديده ايد يا كدورتي در دل داريد براي رضاء و خشنودي خدا حلالم كنيد پدر، مادر، خواهران و برادران عزيزم، از اين راه دور دست تك تك شما را مي بوسم و حرفي ندارم چون هنوز وقت حرف زدن به من نرسيده است و اين خود افتخاري است كه خداوند در چنين صورتي ما را پذيرفته است. مادر شيرت را حلالم كرده و در عزاي من خود را سنگين و باوقار نشان بده،نگذار شيطان فرصت جلوه گري پيدا كند و از مردم و مهمانان عزيز من به خوبي پذيرايي كنيد و از طرف من از آنها حلاليت بطلبيد.در ضمن مادر عزيزم درباره وسايل هر طور شما صلاح مي دانيد عمل نماييد انشا الله فقيران را از ياد نبرده و به فكر آنان باشيد به اميد ديدار در بهشت.

وصيت نامه شهيد اشرفعلي ذوالفقاري
"اگر به فيض شهادت رسيدم و پيكرم را برايمان به زادگاهمان نياوردند هيچ گونه غصه و كدورتي نخوريد، چون عاشقان راه خدا جز اين سرنوشتي را ندارند و با اين كار به مراد واقعي مي رسند".

وصيت نامه شهيذ مهدي عاشقي
ملت شهيدپرور براي شهيدان دعا كنند كه از جان گذشتگي اين عزيزان مورد قبول درگاه حق و سرورشهيدان عالم امام حسين (ع) باشد .
به خانواده خود سفارش مي كنم اگر خواستيد گريه كنيد به ياد علي اكبر امام حسين (ع) و براي مظلومي آقا امام حسين (ع) گريه كنيد. به خواهران خود و ديگر خواهران ايراني سفارش مي كنم كه اين آزادي را پاس بدارند كه اين آزادي با خون عزيزان بسيار زيادي به دست آمده و در آخر دعا براي رهبر كبير انقلاب اسلامي و سفارش مي كنم كه امام را ياري كنيد.....

وصيت نامه شهيد احمد طاهري پور
عزيزان من تا به حال وصيت نامه هاي مختلفي نوشته ام، ولي بعد از برگشتن از جبهه آنها را پاره پاره كردم، ولي اين بار كه براي دفاع از اسلام و جمهوري اسلامي از خانه خارج مي شوم و پا در چكمه مي كنم روحم از شدت درد مي سوزد، قلبم مي خروشد، احساسم شعله مي كشد، بند بند وجودم از شدت درد ضجه مي زندف احساس مي كنم كه در اين دنيا ديگر جاي من نيست. با همه وداع مي كنم و مي خواهم فقط با خود تنها باشم. خدايا به سوي تو مي آيم از عالم و عالميان مي گريزم. تو مرا در جوار رحمت خويش سكني ده ...

وصيت نامه شهيد ابراهيم كرد
....پشت جبهه را خالي نگذاريد و همچون گذشته در صحنه حاضر باشيد تا منافقين، اين انگلهاي جامعه ما نتوانند خون شهيدان اسلام را پايمال نمايند. برادران و خواهران !امام امت، اين پير خستگي ناپذير را تنها نگذاريد و شعار ما اهل كوفه نيستيم امام تنها بماند را به ما ثابت كنيد و پاسدار حرمت خون شهيدان باشيد. پدر و مادرم از شما مي خواهم كه در شهادت من صبر را پيشه كنيد كه خدا صابران را دوست دارد. سلام مرا به امام امت و دوستان و آشنايان برسانيد و از آنها طلب عفو و بخشش و آمرزش كنيد، و از تمام شما مي خواهم حلالم كنيد.

وصيت نامه شهيد سيف الله گل زاده
...خدايا همانطور كه آمدن به جبهه را نصيبم كردي اين سعادت را نصيبم گردان تا سرم را به شما قرض بدهم اي برادرانم، دوستان و هم سنگرانم! اسلحه ام را برداريد و تحت زعامت امام امت به ياري رزمندگان اسلام بشتابيد.

وصيت نامه شهيد محمد طاهر لطفي
…خوشحال و مسرورم از راهي كه انتخاب نمودم، صراطم، صراط الله، حزبم، حزب الله و رهبر و مرجعم روح الله است، خوشحال و خوشبخت از آن هستم كه براي چندمين بار به جبهه مي آيم. مفتخرم كه براي حفظ و حراست از خونهاي شهيدان و اسلام و مرز و بوم اسلامي گام برمي دارم. انشا الله تعالي كه زيستنم و مرگم هم براي خدا باشد. همانا كه آغازم و عبادتم و سير و سلوكم و زيستنم و مردنم براي خداوند جهانيان است، سعادت داشتيم كه در اين زمان و در اين جنگ باشيم كه خود آزمايش بس بزرگ و خطيري براي امت مسلمان و شهيد پرور ما از طرف خداست. لذا جان ناقابل ما قطره اي كوچك در برابر اقيانوس بزرگ رحمت پروردگار است، نه جان ما از جان حضرت اباعبدالله الحسين (ع) و اصحاب بزرگوارش شيرين تر و نه خون ما از خون آنها رنگين تر مي باشد. پروردگارا! ما با تمام وجود به تو ايمان داريم، پس ما را از هر لغزش مصون و محفوظ بدار، پروردگارا يا توفيق شهادت در راهت را نصيب ما گردان يا شفاعت شهيدان.. برادران و دوستان مي دانيد كه در اين جنگ، مهم پيروزي نظامي و تاكتيكي نيست، بلكه مهم جاافتادن خط الهي است، پس براي اسلام تلاش كنيد تا دينمان را به اسلام ادا كنيم، و سعي در صدور انقلاب و فرهنگ اسلامي به خارج داشته باشيم، ما بايستي متعادل باشيم و به قول شهيد دكتر بهشتي كه دربارة امام فرمود:"جاذبه امام در حد نهايت و دافعة او در حد ضرورت است" بياييم حب نفس ها و خودمحوري ها و عجب و كبر و فخر و غرور را كنار بگذاريم، و خالص تر باشيم، كاري كنيم كه رضاي خدا باشد نه رضاي خودمان.....
سه شنبه 22/4/1361 مصادف با 21 رمضان 1402
جبهه جنوب، منطقه ايستگاه حسينيه قرارگاه 18 قم

وصيت نامه شهيد كريم گلدوزي
مكتبي كه شهادت دارد اسارت ندارد. به خانواده هاي معظم شهدا و ايثارگران سرزده و از آنها دلجويي كنيد. مساجد را خالي نگذاريد و در مراسم عبادي- سياسي نمازجمعه فعالانه شركت نماييد. اي جوانان برومند هوشيار باشيد و امام و رهبري را تنها نگذاريد و براي حفظ اسلام و قرآن به ياري برادران مسلمان خود بشتابيد.

وصيت نامه شهيد محمد مجازي
وصيت نامه بنده حقير خداوند فاضل محمد حجازي
اي خداي من، اي خداي مهربان من ،اگر ما را از پرده ستٌاريت خود دور كني چه كنم و چه بسا و مطمئناً همه از من فرار مي كنند.
خداي من، اي خداي مهربان من ،اگر آبرويم را حفظ نكني و اگر پرده ستاريت را از روز اعمال ما بكشي در پيش پيامبر (ص) و ائمه اطهار و شهداء و رهبرمان چه بگويم كه بيچاره ام.
خدايا !با فضلت با ما رفتار كن به ما اخلاص همراه با عمل و عمل همراه با اخلاص و عمل كه فقط براي ذات اقدست باشد عنايت كن كه اگر اين نعمت و فضل را از ما دريغ كني خسرالدنيا و الاخره خواهيم بود و خواهيم شد كه نفسمان بسيار سركش است و اگر تو عنايت نكني در زير چكمه هاي اين دژخيم جان سالم بدر نخواهيم برد.
خدايا، خودت با ما توفيق عمل با كيفيت و كميت عنايت فرما....و اينكه سرباز كوچك براي امام عزيزمان و امام زمان (عج) و در نتيجه سرباز فداكاري براي اسلام و از جند خودت باشم..... اي ستار العيوب و غفار الذنوب و نورالمستوحشين في الظلم واي خداي آنقدر به جبهه مي روم تا لياقت شهادت در راه خدا را پيدا كنم و خود را در اختيار جبهه و جهاد قرار دهم تا شهيد شوم ...اي جوانان مبادا در غفلت بميريد كه علي (ع) در محراب عبادت شهيد شد و مبادا درحال بي تفاوتي بميريد كه علي (ع) و حسين (ع) در راه حسين و با هدف شهيد شد.
.....خداوندا پيمان مي بندم كه در تمام عاشوراها و در تمام كربلاها با حسين (ع) همراه باشم و سنگر او را خالي نكنم تا هنگامي كه احكام اسلام در زير پرچ اسلامي لااله الا الله و محمد رسول الله (ص) و علي ولي الله(ع) بر تمام جهان سلطه افكند و در زير پرچم امام زمان (عج) به اجرا درآيد.

وصيت نامه شهيد احمد گلزاري
"... و شماها بگوييد به اين جنايتكاران آمريكايي، به اين اسراييل غاصب و آدم كش و به اين روسيه ي حيله گر و به انگليس مكار كه ماها رفتيم و داريم مي رويم تا سيل خون راه بيندازيم تا شماها را در آن غرق كنيم."

وصيت نامه شهيد ذبيح الله كرمي
...مادرم اين را باور بداريد كه بهشت و سعادت اخروي و كمال ابدي تنها در سايه صبر و مقاومت مخلصانه در مقابل ناملايمات به دست مي آيد. تمام لحظات عمر انسان و همه وقايع و حوادث تلخ و شيرين زندگي معركه اي است براي امتحان او. هركس به اندازه ميدان عمل و شعاع توانايي و حدود و قدرت وسع خود امتحان مي شود، و مورد بازخواست قرار مي گيرد. خداوند شما و همة مؤمنين را در امتحانات و كليه مراحل زندگي سربلند و پيروز گرداند تا اين جهاد اكبر را آبرومندانه پشت سر گذاشته و روسفيد به نعمت رضوان خداوند نائل گرديد.

وصيت نامه شهيد خيرالله قدسي
خانواده عزيز و دوستان گرامي اگر من شهيد شدم هرگز به من ناكام نگوييد چون كه به بهترين كام ها با در آغوش كشيدن عروس شهادت رسيده ام به رهبر بگوييد كه من فرياد خميني رهبر را تا اندازه اي كه مي توانسته ام به گوش مردم رساندم به دوستان و همسنگرانم بگوييد كه من در اين امتحان كه قلم آن از خون سرخ و گرم خودم و كاغذ آن بيابان هاي سوزان خوزستان بود قبول شده ام، شهيد گلي است كه هرگز پرپر نمي شود".

وصيت نامه شهيد حسن علي قنبري
ما براي حفظ اسلام و قرآن و براي نشر عدل و فضيلت احقاق حقوق محرومان و احياي دستورات اسلام و ساختن مباني طريقت و آزادي قيام كرده ايم.

وصيت نامه شهيد رضا كشاورزيان
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده مهربان
بنا به وظيفه شرعي كه دارم به كربلاي ايران مي روم و وصيت مي كنم اميدوارم كه به مقام والاي شهادت نائل گردم اميدوارم كه خون من با پايه هاي اين انقلاب مقدس كه با خون هزاران هزار جوان مسلمان و مؤمن شكل گرفته است با هم در آميزد و دشمنان اين انقلاب با به يكباره ريشه كن كند. اميدوارم و از خداوند مي خواهم كه تا اين انقلاب شكل نگرفته و اين انقلاب ثمر نداده امام خميني را زنده و سلامت بدارد تا خود امام هم ثمره اين انقلاب را نديده از ملت مسلمان او را مگير .
از ملت مسلمان مي خواهم كه گوش به حرفهاي منافقين و كفار ندهند از خداوند مي خواهم كه به پدر و مادر و خانواده من صبر عنايت كنتد و از پدر و مادر و برادران و خواهران خود مي خواهم كه اول گوش به فرمان امام باشند و دوم براي من خداي ناكرده گريه و زاري نكنيد كه من سخت از اين كار آنها مي رنجم.سوم خوشحالم كه از اين دنيا چيزي ندارم كه براي من مايه گرفتاري باشد براي من خرجي نكنيد فقط براي من دعا كنيد، و از خدا بخواهيد كه دشمنان اين انقلاب صدام و آمريكا و غيره را نابود گند. و السلام.

وصيت نامه شهيد حسن امامي
"در اين لحظه هاي حساس تاريخ كه خداوند شما ملت عزيز را مورد آزمايش و امتحان قرار داده است با توكل بر او و با رهنمودهاي امام عزيزمان انشا الله با سربلندي كامل از اين امتحان الهي سربلند و پيروز باشيد و در پيشگاه خداوند روسفيد باشيد، و مبادا چيزهايي مادي شما را فريب بدهد و پاهايتان از مبارزه با كفر جهاني سست شود و روي خود را مانند منافقين برگردانيد و امام عزيز را تنها بگذاريد".

وصيت نامه شهيد علي مظفر
عزيزانم امروز اسلام عزيز نياز به اين دفاع و حضور در جبهه ها دارد. نداي هل من ناصر ينصرني امام عزيز امروز از جبهه ها به گوش مي رسد. به افراد بگوييد اگر مي خواهند براي اسلام خدمتي كنند امروز اسلام نياز به ايثارگري آنها دارد.

وصيت نامه شهيد محمدرضا لولاچيان
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيتنامه اينجانب محمدرضا لولاچيان فرزند محمود به شماره شناسنامه 2142 مسلمان و شيعه اثني عشري و منتظر ظهور حضرت مهدي (عج) انشا الله پروردگارا، كريما، رحيما، اي محبوب محبان، اي معشوق عاشقان اي غوث مستغيثان اي پناه بي پناهان، اي درمان دردمندان اي سرمايه و غناي مستمندان اي اميد اميدواران اي نجات گمراهان اي روشني دل عارفان، اي فروغ قلب خالصان، اي امين شاكران ، كدام جستجوگر به جستجويت برخاست و نااميد از جستجو بازگشت و كدام عاشق دلباخته به درگاه لطفت آمد و به وصال تو نرسيد؟ آنانكه در اين درياي خروشان حيات به جستجويت برخاستند تو را يافتند و آنانكه به عشق ديدارت با پاي دل به سويت آمدند با ديده جان به ديدارت شتافتند. عارفان عاشق در تمام مسير حيات چشم به هم زدني از او غفلت نكردند و لحظه اي بي ياد تو به سر نبردند و يار و ياوري جز تو نگرفتند و به كسي به غير تو تكيه نكردند. و روي به سرايي جز سراي تو و كويي جز كوي عشق تو نياوردند. اي خدا، اي پروردگار عالميان من به خويشتن ظلم كرده ام اي آقاي من اي مولاي من از تو مي خواهم به عزتت كه بدي رفتار و كردارم جلوي اجابت دعايم را نگيرد و رسوا نكني مرا به آنچه از اسرار پنهاني من اطلاع داري و شتاب نكني در عقوبتم براي رفتار و اعمال زشتي كه در خلوت انجام مي دادم و خدايا به عزتت سوگند كه در تمامي احوال نسبت به من مهربان باش و در تمام امور بر من عطوفت فرما. اي معبود من در حالي كه به درگاهت آمده ام كه درباره ات كوتاهي كرده و بر خود زياده روي نموده و عذرخواه و پشيمان و دل شكسته و پوزش جو و آمرزش طلب و بازگشت كنان و به گناه خويش اقرار و اذعان و اعتراف دارم.
خدايا عذرم را بپذير و به سخت پشيمانيم رحم كن و از بند سخت گناهانم رهاييم ده. خداوندا به راه بندگيم بدار و از زشتي ها دورم كن، به حسنات اخلاقي و صفات الهيم بياراي و قلبم را به نورت روشن كن شرار عشقت را در دلم بيفروز سينه ام را بسوزان و محبتت را نصيبم كن و شر بدترين دشمن يعني هواي نفس را از ميدان زندگيم دور فرما.
از آن لحظه كه گام هاي خود را براي حضور در جبهه برداشتم خود را براي هرگونه تقديري از جانب او آماده كرده ام و از خودش خواستم كه قدرت شكرگزاري در قبال هرگونه اتفاقي را به من عطا كند. از همين هنگام دلم را به خدا مي سپارم و از او مي خواهم مرا در هر گونه امتحاني سربلند و سرافراز بيرون آورد. بي خبران و بي هدفان بدانند جبهه رفتن امثال ما اگر مكرر هم باشد وظيفه شرعي زيرا تبعيت و اطاعت از مرجع تقليد مي باشد لذا اگر انجام نشود حتماً فرداي قيامت مواخذه خواهيم شد آن مقدس ماب هاييكه هيچ عقيده به انقلاب و امام و اين مردم و رزمندگان ندارند قدري به خود آيند و از چاه ظلمت و خودخواهي و حسد بيرون آينده كه فردا پشيمان خواهند شد.
اي امام عزيز اي اميد همه مستضعفان جهان تا زمانيكه حتي يك بسيجي مخلص باشد دست از ياري تو برداشته نخواهد شد اي ملت بزرگ امام و رزمندگان را دعا كنيد و از اطاعت اين مرد خسته نشويد خدا نياورد آن روزي را كه امام در بين ما نباشد پس بايد بخواهيم كه خدا تا انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) ايشان را براي رهبري ملت نگهداري فرمايد.
اي خانواده عزيز:
تنها توصيه ايكه داشتم اين است كه هركار را كه مورد رضاي خداست انجام دهيد مبادا طبق هواي نفس عملي كنيد تا لحظه اي كه عمر داريد از آموختن علم غفلت نكنيد هر علمي كه ما را به خدا نزديك كند مخصوصاً علم دين و مذهب همانطوريكه آرزوي من بود و به حمدالله در آن راه قرار گرفتم.
در مورد محل دفن هرچه صلاح مي دانيد انجام دهيد آرزويم اين است كه با همان لباس رزم دفن شوم.
در خاتمه هربدي كه از من ديديد به خوبي خودتان ببخشيد و از هركه مرا مي شناسد حلاليت بطلبيد و اگر قرضي داشتم كه خودم فراموش كردم آن را بدهيد. از پولي كه در صندوق قرض الحسنه دارم چهارهزارتومان نذر كردم صدقه بدهيد يك سال روزه و دوماه نماز براي من انجام دهيد و بقيه را به جبهه ها كمك كنيد.
از همه دوستان و اقوام التماس دعا دارم و از همه مي خواهم براي اين بنده مذنب طلب مغفرت كنند.
9/3/65

وصيت نامه شهيد احمد نوزاد
بسم الله الرحمن الرحيم
خداوند منان نعمتي بر ما مردم نهاد و ما را در برهه اي از زمان قرار داده كه بتوانيم قدمي در راه اسلام عزيز برداريم ما هم مثل ديگران كار را به خودش واگذار مي كنيم و فقط از او مي خواهيم كه عاقبت ما را ختم به خير گرداند و اين لياقت را به ما بدهد كه بتوانيم در راهش هرچه محكم تر و استوارتر قدم برداريم.
خواهران عزيزم بدانيد كه احترام به پدر و مادر از واجبات مي باشد و بدانيد كه مسؤوليت سنگيني در اين مورد به عهده آنان مي باشد. الحمدالله همگيتان به سن و سال بلوغ رسيده و مسائل را خوب درك مي كنيد. در حفظ حجاب و پوششتان بكوشيد و حد شرعي را رعايت كنيد.

وصيت نامه شهيد حسين نامور
"من با آگاهي كامل و علم به مكتب رهايي بخش تشيع قدم به اين راه گذاشته ام، زندگي جز آزمايش همين مرحله كه چه كنيم تا رسالت خليفه الله را بعهده بگيريم نيست".

وصيت نامه شهيد حميد نهاوندي
اي ملت شهيدپرور از خداوند بخواهيد كه خداي نكرده وقتي نيايد كه شما به خاطر ماديات اين دنياي پست ،از امام حسين (ع) و حسين زمان (ع) خميني بت شكن دست برداريد. امت شهيدپرور تنها راهي كه ما مي توانيم خدا را از خود راضي كنيم زير پا گذاشتن هواهاي نفساني است، برادران و خواهرانم وحدت را فراموش نكنيد.

وصيت نامه شهيد تورج مطلق
برادر حزب الله جبهه را گرم نگهدار و هركس مدعي است اگر امروز عاشورا بود جزء يزيديان نبود بايد پاي در عرصه ي جنگ بگذارد و در عمل ثابت كند و در راه حسين (ع) جان دهد. پس سعي كنيد جبهه را گرم نگهداريد.

وصيت نامه شهيد رجب كمك ن‍‍ژاد
....وصيت من به همه عزيزان اين است كه هميشه پشتيبان ولايت فقيه باشيد...

وصيت نامه شهيد علي قوچاني
مادر و پدر عزيزم! امانتي كه به شما داده شده بود، به صاحب اصلي آن بازگردانيده شد، كسي كه چيزي را امانت مي گيرد موقع پس دادن هيچ گاه ناراحت نمي شود، مادرم! من شما را خيلي دوست داشتم، همچنين پدر، همسر، خواهر و برادرانم، شما تنها كساني بوديد كه به آنها علاقه داشتم، ولي مادر جان من خدا را بيشتر از شما دوست دارم، و براي همين است كه قريب شش سال از شما جدا شده ام. هر موقع كه دلتان گرفت، براي سرور همه ما اباعبدالله الحسين (ع) گريه كنيد، مطلب در مورد همسرم است. او را در تصميم گيري آزاد بگذاريد، بگذاريد راه جديد خود را انتخاب كند، اگر فرزندم به دنيا آمد و پسر بود، كاري كنيد كه وقتي بزرگ شد ادامه دهنده راه من باشد. و اسمش را حسين بگذاريد.
همسرم! تمام انسان ها رفتني هستند، تمام انسان ها چه خوب و چه بد، چه ضعيف و چه غني، با هر وضعيتي كه هستند، در اين راه، عده اي با عزت و سر ننهادن به غير خدا زندگي مي كنند و بعضي براي زندگي خود بنده غير خدا مي شوند و از خود هيچ عزت و سرافرازي ندارند. ولي دسته اول چون راه خدا را مي روند، همواره با مشكلاتي روبرو مي شوند، بعضي اوقات انسان خود را در راهي مي بيند كه در آن راه يا بايد كشته شدن در راه خدا را انتخاب كند يا سر تعظيم در برابر غير خدا فرود آورد، مردان خدا اولين راه را انتخاب مي كنند.

وصيت نامه شهيد محمد بهروز لايقي
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله الذي هداينا لهذا و ما كنا لنهتدي لولا ان هداينا لله
ستايش خداي را كه ما را به اين مقام هدايت كرد كه اگر هدايت و لطف الهي نبود ما به خود به اين مقام راه نمي يافتيم. فاستقم كما امرت و من قاب معك ..اي امت رسول اكرم (ص) بيائيد با استقامت و صبر خودتان دل او را كه سرور همه چيز است خوشحال كنيم. تا خداوند نيز ما را مورد عنايت خود قرار دهد. من براي شما عزيزان پيامي دارم هرچند ناقص و تذكروار مي گويم :"فذكران ذكري تنفع المؤمنين" دوستان و عزيزان اكنون در وضعيت حساسي به سر مي بريم. حساس از اين لحاظ كه اسلام در خطر است و دشمنان خدا با افكار باطل و شيطانيشان قصد از بين بردن دين خدا را دارند و براي رسيدن به اهداف پليد خود از هيچ چيز دريغ نمي كنند و نكرده اند. ما نيز با نثار كردن خون سرخ خويش و مال و فرزندان و ... خود از حريم اسلام حفاظت مي نمائيم. چرا كه خداوند درخت اسلام را با ريخته شدن خون شهداء خود استواركرده است و اگر امروز اين تكليف را ما انجام ندهيم قومي ديگر را براي انجام اين تكليف الهي انتخاب خواهد نمود و براي او اين عمل سهل و آسان است زيرا كه بر هر كاري قادر و تواناست، پس بيائيد به اين فيض عظيم و اين نعمت پربار الهي كه آخرش خوشنودي حق تعالي است برسيم. چرا معطليد و چرا چشم به اين دنياي دو روزه دوخته ايد، ديده هايتان را وسيع نمائيد. زندگي دنيوي در برابر زندگي اخروي متاعي بيش نيست. برويد به جبهه ها. اين جبهه ها بازار مبادله جان با لقاء حق است. اي كساني كه مي گوييد اگر در زمان امام حسين (ع) بوديم به ندايش لبيك مي گفتم. پس چرا امروز به نداي نايب صاحب الزمان(عج) لبيك نمي گوئيد، رفتم تا خط سرخ شهادت را با خونم رنگي تازه ببخشم و كلمه عشق را بر سردرش حكاكي كنم. اي امت حزب الله رهبر كبير را تنها نگذاريد و در اين راه از جان و مال خود بگذريم ما كه از پيغمبر بالاتر نيستيم. مانند ما عمرتان را بگذاريد و دست خالي از اين جهان هجرت كنيد. اي كاش بيشتر در اين دنيا بودم و بيشتر مي جنگيدم و طاعت او را بيشتر مي كردم. خدايا ياري كن تا به تو ملحق شوم و در جوار تو باشم و لياقت بده من كه كربلا را نديده ام مولايم.

وصيت نامه شهيد امير مختار مهماندوست
...پدر و مادرم! خدا را شكر كنيد تا خداوند در روز قيامت با فضلش با ما رفتار كند نه با عدلش، و شما هرگز ناراحت نباشيد. پيرو دين خدا و پيرو ولايت باشيد تا به مملكت اسلاميتان آسيبي نرسد. و خدا را از ياد نبريد كه منحرف و اهل جهنم مي شويد و پيوسته از جمهوري اسلامي پشتيباني كنيد و اگر براي دوام آن خون لازم است، تو مادرم و خواهرم زينب وار و تو پدرم و برادرم حسين وار وارد صحنه شويد و تودهني به منافقين بزنيد.

وصيت نامه شهيد علي نصيرزاده
تشكر و سپاس بيكران خدايي را كه ما را در عصر رهبري امام قرار داد كه از سلاله پاك سيدالشهدا و نايب بر حق بقيه الله الاعظم مي باشند تا توانستيم با رهبري پيامبرگونه اش از ظلمات جهل به روشنائي و روز هدايت راه يابيم و از اسارت فكري و فرهنگي بيگانگان رهايي يابيم.
اكنون كه در اين درياي نور قرار گرفته ايم درك مي كنيم كه چه بر سرمان آورده اند و چگونه ما را در عقب ماندگي فكري و استضعاف نگه داشته بودند و حال كه توانستيم به درياي نور دست پيدا كنيم سپاه تاريكي و جهل با يورشهاي خود مذبوحانه تلاش مي كند كه دوباره ما رابه ظلمت بكشد وظيفه ما اكنون حفظ و حمايت خطي است كه رهبر آن امام مي باشد و مجدداً خوشحاليم كه توانسته ايم اكنون با يك دست سلاح و با دستي ديگر قرآن يعني كتاب هدايت در دست گرفته و در راه عظمت اسلام و مسلمين در حد توان خود كوشش نمائيم و در مقابل سپاه جهل و كفر بايستيم و باعث ذلت و خواري تمام كساني شويم كه مي خواهند به حريم الهي مسلمين تعرض نمايند مبارزه ما مبارزه بر سر خاك و زمين نمي باشد بلكه مبارزه ما را در عقيده مان مي باشد و اين اعتقاد و ايمان ماست كه دشمنان را به لرزه افكنده و آنان را به تكاپو انداخته و غافل از اين هستند كه رزمندگان اسلام به پشتيباني امت حزب الله چون كوهي آهنين و استوار در مقابل ايشان ايستاده اند و نخواهند گذارد كه اين جانيان به نقش خود ادامه دهند.

وصيت نامه شهيد عباس قلعه زماني
اي دوستان و آشنايان، پيرو خط امام و رهبري و دنباله رو راه شهيدان باشيد.نگذاريد كه دشمنان اسلام بر شما غلبه كنند و شما را از بين ببرند.اي خواهران! حجاب خود را حفظ كنيد كه حجاب پاكدامني و عفت شماست.

وصيت نامه شهيد رضا همداني
بسم الله الرحمن الرحيم نصر من الله و فتح القريب. خدايا تو مي داني هميشه آرزو مي كردم كه توفيق راه اسلام را پيدا كنم و از تو مي خواستم كه با قلب پر از عشق در اين راه مرا ياري كني تا خدمتي به جامعه اسلامي بكنم و حالا كه اين راه نصيبم شده انشا ء الله كوشش مي كنم تا آنچه در توان دارم در اين راه راست تا مرز شهادت پيش بروم، خدايا چون در گذشته كسي نبوده ما را راهنمايي كند، هميشه در دنياي خيال و سرگرداني زندگي تزئيني و بي هدف داشتيم و از خدا و خوب و بد چيزي نمي فهميديم تا اينكه انقلاب بزرگ اسلامي با كوشش روحانيت به پيروزي رسيد و همه آگاهانه فهميدند كه عمري را در اشتباه و در زندگي رؤيايي عمر خود را فدا كرده اند و هروقت در فكر گذشته مي رويم پيش خود مي گوئيم واي بر ما كه چرا كمي فكر نمي كرديم، و اين قدر دير فهميديم و واي بر آن افرادي كه هنوز نفهميده اند و خود را روشنفكر و سياستمدار مي دانند و واي بر آن افرادي كه هيچ وقت نمي خواهند بفهمند و هم عمر خود را تلف كرده و هم به زيان ديگران مي باشند. اي برادران و خواهران و اي مادران و پدران چشم و گوش را باز كنيد و حالا كه از هر لحاظ انقلابي و از كتابهاي پرمعني و اسلام واقعي را مي توان استفاده كرد، نبايد راه قبل از انقلاب و گذشته ها را رفت و آنها براي ما تمدن درست كردند و همه ما را عقب افتاده و دست شكسته بار آوردند و رفتند و مردند، ما بايد راه ديگري را انتخاب كنيم كه براي فرزندانمان ثمربخش باشد. واي منافقين بي شرم كه بيشتر از همه جنايتكاران به اين انقلاب اسلامي ضربه زديد و خود هيچ نتيجه اي نگرفتيد و نمي دانيد چه كسي رهبري شما را دارد و چه هدفي داريد، هركسي رسيده است دستوري داده و شما اجرا كرده ايد و جنايتي كه از هيچ خائني سر نزده و در تاريخ شما انجام داده ايد فقط به خاطر اينكه نوكري خود را به اربابتان آمريكا و شوروي تمام كنيد. ديگر بس است، راهتان را عوض كنيد و اگر انقلابي هستيد، اگر منطقي داريد، اگر براي خلق دست به جنايت مي زنيد راه ديگري را انتخاب كنيد مردم تا به حال هرچه از شما ديده اند دزدي، جنايت و خيانت بوده و پيش خود فكر مي كنندحالا كه شما قدرتي نداريد و كاري از شما ساخته نيست اين قدر ظلم در حقشان مي شود پس واي به روزي كه شما صاحب قدرتي شويد مي خواهيد با اين ملت رنج كشيده چه كار كنيد؛ پس مردم تا پاي جان ايستاده اند و مرگ را به زندگي با شما ترجيح مي دهند و با كمك خداوند با تمام قدرت مي جنگيم و ريشه منافق و هر گروه خائن ديگر را از بيخ و بن برمي كنيم و كاري مي كنيم كه اربابانتان خجالت زده دست از توطئه عليه ايران بردارند و حزب الله نصيحتي دارد به شما برويد كمي فكر كنيد مطالعه كنيد و بيش از اين اختيارتان را به ديگران ندهيد، ظلم بس است. به خدا از شما هيچ كاري ساخته نيست.....ديگر اينكه از حزب الله مي خواهم تا زنده هستيد حزب الله واقعي باشيد كه هستيد و از خون شهيدان و معلولين عزيز پاسداري كنيد و تا جان در بدن داريد، امام عزيز را تنها نگذاريد چون زحمت زياد كشيده و تا انقلاب مهدي (عج) از انقلاب اسلامي پاسداري]كرده و آنرا[ به تمامي جهان صادر كنيد...

وصيت نامه شهيد علي حسين همتيار
سفارشي كه دارم بفرزندانم دست از دامن روحانيت متعهد به اسلام برندارند كه آنها از جانب خداوند و پيغمبر (ص) و دوازده امام كشتي نجات دنيا و آخرت مي باشند و اگر امكاناتي هست فرزندم عباس وارد حوزه ي علميه بشود و به طلبگي بپردازد كه انشاء الله يك روحاني متعهد به اسلام بشود.

وصيت نامه شهيد حسين هادي
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام به پيشگاه حضرت وليعصر (عج) و نايب برحقش روح الله خميني ... و با درود و سلام به شهداي راه اسلام و قرآن و خانواده ي معظم آنها. اي خداي بزرگ، از تو طلب مغفرت دارم. اي خداي دلها و جانها و مكانها توبه ي مرا بپذيرد. پروردگارا آيا خودت نگفتي ادعوني استجب لكم من هم به اين فرموده ي تو لبيك گفته و با سيه رويي دست به دعاي عاجزانه برداشته ام به اميد استجابت تو انشاء الله - خدا سخن از جهاد بود مي گفتند جبهه ي دانشگاه است. آري اينجا دانشگاه شناخت و معرفت توست. پس بنا به فرموده ي تو و رهبر تو به ميدان آمده ايم تا به تو نزديكتر شويم. خدايا خداوندا واقعاً محتاج بخشش هستيم. پس از تو مي خواهم به بدن پاره ي حسينت به علي اكبر و قاسم و 72 يار باوفاي امام مرا درياب مرا درياب مرا درياب. پدر و مادر عزيزم، اگر من شهيد شدم بدانيد خدا خواسته. آيا كشور مسلماني كه همه چيزش مورد حمله ي دشمنان اسلام قرار گرفته مي شود بدون دفاع گذاشت تا دشمن به ناموس و خاك كشورمان تجاوز كند؛ اين وظيفه ي شرعي است كه چه امام باشد و نباشد بر عهده ي ماست! اين دفاع را انجام دهيم. در ضمن شهادت فوز عظيمي است كه نصيب هركس نمي شود و شما بايد افتخار كنيد. خواهرم! تو با حجاب خود، حجابي كه پاي آن خون شهداي فراواني ريخته شده باز ادامه دهنده ي راه تمام شهداء از جمله اين بنده ي حقير خدا باش.
10/12/65

وصيت نامه شهيد علير ضا وهابي
...مادرم آن چنان باش كه فرداي قيامت افتخار همنشيني با حضرت زهرا (س) را داشته باشي.مادرجان! اگر وصيتنامه مرا برايت خواندند و يا اگر خبري ازمن شد، گريه نكن چون در آن دنيا بايد جواب بدهي. هروقت خواستي به ياد من ناراحت شوي و گريه كني به ياد حسين (ع) و علي اكبر (ع) بيفت و براي آنها گريه كن .اكنون كه زمينه امتحان الهي فراهم آمده و حجت خدا بر ما تمام شده امامي بر ما فرستاده كه رهبري انقلاب خونبارمان را مي كند، پس به فرمان رهبر لبيك گفته، براي نبرد خون بر شمشير مي روم تا با خون، شمشير خصم را بشكنم و مي روم تا اگر خدا خواست به حسين مظلوم شكايت ببرم.
21/7/1361

وصيت نامه شهيد خليل واحدي
...انسان با عمر كوتاهش بايد از اين دنيا توشه و آذوقه اي براي آخرت بردارد كه در غير اين صورت هلاك خواهد شد.

وصيت نامه شهيد ابراهيم وحدت
"برادران عزيز همچنانكه امام امت فرمودند:"تنور جنگ را بايد گرم نگه داشت كه زندگي و حيات اسلام و پيروزي ما به جنگ ميان اسلام و كفر بستگي دارد و بايد بدانيد كه اگر سستي كرديد و باعث شكست انقلاب شديد يقيناً به ذلت و بدبختي دچار خواهيد شد كه مردم كوفه وعراق پس از شهادت امام حسين (ع) دچار شدند و يقيناً آن ذلت و بدبختي برايتان از اين مقاومت و سرسختي تلخ تر خواهد بود".

وصيت نامه شهيد سيد مصطفي واجدي
تقاضاي اين برادر كوچكتر شما كه دستش از حيات دنيوي كوتاه است، حمايت از اسلام، ولايت فقيه و حضور در مراسم نماز جمعه و جماعت و ديگر مراسم عبادي است. بدانيد آنگاه كه خودتان را از اينها جدا كنيد، بايد منتظر عقوبتهاي الهي باشيد. دوستي با خدا بايد به قدري زياد باشد كه براي رضايت خاطر او هر دشواري و ناهمواري برايمان آسان و هموار جلوه كند.

وصيت نامه شهيد محمد نوري
مردم اگر نمي دانند بدانند كه براي من و امثال من فقط مسئله جهاد مطرح مي باشد همه ما زمان نكبت بار طاغوت را به ياد بياوريم حتي به جاي اشك خون از ديدگانمان جاري كنيم بياييد آن همه كثافت بازي ها، عياشي ها و خوش گذرانيها و ساز و برگ هاي رژيم منحوس را به باد خود بياوريم و از اين نعمت عظيم انقلاب اسلامي عبرت بگيريم بياييد مقداري به عقل خود رجوع كنيم و اين دنياي مادي را با يك دنياي معنوي مقايسه كنيم و وقتي مسئله برايمان روشن شد عملمان، حركتمان، قلممان و قدممان را همه به سوي دنياي معنوي سوق دهيم بياييد قدر اين انقلاب كبير را بدانيم و همچنين قدر اين رهبر را بيشتر و بهتر بدانيم و تعقل كنيم و تفكر كنيم ببينيم او چگونه مردي است بياييد اين انقلاب را كه خداوند توسط رهبر عزيزمان به ما ارزاني داشته قدر بدانيم .....همسرم باوركن خدمت به پدر و مادر و احترام به آنها و رسيدگي و تعليم فرزندان ثوابي بيش از به جبهه آمدن من دارد به تو توصيه مي كنم كه به پدر و مادر احترام بگذاري و فرزندانمان را به نحوي نيكو تربيت كني.

وصيت نامه شهيد محمد علي ياري
بسم رب الشهداء و المستضعفين
و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احيا عند ربهم يرزقون چنين مپنداريد كه آنها كه در راه خدا كشته شده اند مرده اند بلكه زنده اند و نزد خدا روزي مي خورند..... با درود رهبر انقلاب امام خميني و با سلام به مردم ستم ديده شما مردمي كه سالها زير چكمه هاي ابرقدرتها دست و پا مي زديد و به لطف الهي و رهبري امام خميني انقلاب كرديد چقدر شهيد داديد و چقدر مجروح؟ حالا بايد از خون شهيدان و معلولين پاسداري كنيم.متوسل به خدا شويم تا عمر امام را تا ظهور حضرت مهدي (عج) طولاني بگرداند از شما مردم تقاضا مي كنم مبادا باعث شكست انقلاب شويد مبادا بگذاريد اين گروههاي به اصطلاح طرفدار خلق ضربه اي به انقلاب و به اسلام وارد كنند... سخني با خانواده ام : سلام به پدر و مادر عزيزم پدر و مادر شما آرزوهايي براي من داشتيد و سالها منظتر بوديد كه مرا در زندگي خوب و شرافتمندانه اي ببينيد ولي من زندگي بهتر را انتخاب كردم و آن جهاد در راه خدا و مبارزه با دشمنان اسلام است من راه را ادامه خواهم داد تا سر حد شهادت شما از اينكه فرزندي در راه خدا داديد بايد خوشحال باشيد كه توانستيد امانت خدا را نزد خدا برگردانيد شما مي دانيد چقدر مادرها جوانهاي خود را در راه خدا داده اند و باز هم بايد بدهند.... سخني با خواهران و برادران اميدوارم شما هم مثل برادران و خواهران شهيد داده ديگر باشيد و از اينكه برادر خودتان را در راه خدا داده ايد خوشحال باشيد و افتخار كنيد كه فقط در راه خدا داديد اميدوارم خدا به شما هم صبر بدهد برادرانم شما هم به جبهه برويد و اسلام را زنده نگهداريد.....


وصيت نامه شهيد عمران همرنگ
...شكر خدايي را كه به ما توفيق داد تا در اين جنگ شركت كنيم و شاهد پيروزي ها و دلاوري هاي سپاه اسلام باشيم اكنون در ايام محرم هستيم ماهي كه خون بر شمشير پيروز شد ماهي كه تاريكي ها را پس زد و نور را پيروزي گردانيد برادران و خواهران عزيزم رسالت ما در مقابل اسلام و انقلاب و همه شهيدان و كيفيت ادامه راه آنان در رساندن پيام مظلوميت اسلام و مظلوميت اين انقلاب كه بر همه جهانيان بسي سنگين است بر عهده ماست من هم مثل تمامي برادران جان بر كف به غير از جان چيزي ندارم كه به دين اسلام هديه كنم لذا خواستم جان خود را در راه اسلام و عقيده ام و قرآنم قرباني كنم ايمان ما استوار و قلب ما آرام است ما را گريه مادران داغديده و زاري خواهران بي برادر و اشك سالخوردگان و خردسالان از راه خويش بازنمي گرداند...

وصيت نامه شهيد باقر يوسفي
با سلام بر آقا امام زمان (عج) آخرين حجت خدا در ارض و سلام بر نائبش امام خميني (ره) و امت اسلام و شهيدان و رزمندگان، اينجانب باقر يوسفي بنده روسياه درگاه خداوند متعال شهادت مي دهم به يگانگي خداوند و نبوت حضرت رسول (ص) و امام امام علي(ع) و يازده امام بعد از ايشان كه مهدي (عج) صاحب الزمان (عج) خاتم ائمه هدي (ع) است.
اميدوارم در زمره مسلمانان مؤمن و شهيد قرار بگيرم، بنده اي كه در طول زندگي چندين ساله خود توشه اي قابل عرضه به درگاهش ندارد، بنده اي گنه كار كه نتوانسته بنده اي صالح براي او باشد. اميد از درگاه رحمتش دارم كه حداقل با ريخته شدم خونم به پيروي از آقا اباعبدالله الحسين (ع) در جهت احياي دين و ناموس كشور رضايتش را جلب نمايم. در اين دنياي پست و فنا شدني اميدي جز به او كه ماندني و جاويد است ندارم و در بين انشا الله كه رسول الله (ص) و معصومين دست ما را گرفته و ياريمان كنند كه اين ها واسطه رحمت و فيض الهي هستند، به ويژه امام حسين (ع) سالار شهيدان و سالار قافله جهادگران و اين انقلاب اسلامي است كه دريچه جديدي در مقابل افكار انسان هاي دربند باز كرده است و آنان را به سوي خداوند و رستگاري و سعادت مي خواند و بي شك اين اسلام است كه درست تريم راه زيستن را نشان مي دهد و در همين جا به خواهران و برادران عرض مي نمايم كه بدانيد اسلام در تمام نقاط زندگي دنيوي و اخروي هدايت گراست و بهترين راه حل براي زندگي سعادتمندانه چرا كه به گفته آيات قرآن كريم با فطرت انساني هماهنگ است. من در اين جا از همه مسلمانان به ويژه خاصان درگاهش التماس دعا دارم به خصوص از امام خميني (ره) و شما عزيزان با آگاهي و شناخت به دنبال اين حنيف حركت كنيد.

وصيت نامه شهيد ابراهيم يعقوبي
اينجانب ابراهيم يعقوبي يكي از بندگان گنهكار و روسياه خدا كه با چشم باز و آگاهي كامل به دستورات دين مبين اسلام كه به آن اعقتاد صد در صد دارم به جبهه آمده ام تا دشمنان را به زانو درآورم. بر ماست كه نگذاريد خون اين شهيدان و عزيزان مجروح و معلول پايمال شود..... از جنگ حمايت كنيد كه اين جنگ سرنوشت اسلام و كفر است.مادرم! شما به زيارت كعبه رفتيد و من هم به زيارت خداي كعبه.صفا و مروه نموديد و من بين جبهه و قتلگاه.... شما با سنگ، رمي جمره، كرديد و من با فشنگ شيطانكهاي ملحد و منافقين را نشانه رفتم! شما با لباس سفيد محرم شديد و من با لباس رزم احرام كردم شما حجر الاسود را بوسه زديد و من ريگهاي تفتيده كربلاي غرب و جنوب را.

وصيت نامه شهيد مهدي يخچالي
سفارش من به شما اين است كه پشتيبان ولايت فقيه باشيد و از امام حمايت نماييد. از روحانيت و دولت حمايت كرده و با كسي كه اين دو را تضعيف كند به شدت برخورد نماييد.
به خدا قسم كه اگر دشمنان مرا بكشند و خونم را بر زمين ريزند در قطره قطره خونم نام مقدس خميني را مي بينند. اي برادران، خط آل محمد و علي را روش و منش خود قرار دهيد و مبادا از اين راه بيرون رويد كه شكست شماها در اين صورت حتمي است. اي خواهران، اين شعر را الگوي خودتان قرار دهيد.
اي زن به تواز فاطمه اينگونه خطاب است
ارزنــده ترين زينت زن حفـظ حجاب است

                                                                                                    برگرفته از سایت نوید شاهد

علی م بازدید : 64 شنبه 11 خرداد 1392 نظرات (0)



هر روز ستاره اي را از اين آسمان به پايين مي كشند امّا باز اين آسمان پر از ستاره است. اين بار نيز در پي امر امام، دريايي خروشان از داوطلبين به طرف جبهه هاي حق عليه باطل روان شد و من قطره اي از اين دريايم


زندگی نامه :
در تیرماه 1332 در خانواده ای متوسط در خطه ی سرسبز شمال، پسری به دنیا آمد که نام وی را احمد گذاردند. احمد دوران دبستان وسه سال اول دبیرستان را به ترتیب در«کیاکلا» و«سرپل تالار» و سه سال آخر را در دبیرستان «قناد» بابل گذراند.
پدرش فردی شجاع و ظلم ستیز بود، از شجاعت پدر همین بس که علی رغم تصدی پست فرماندهی ژاندارمری در یکی از شهرهای شمال، به مبارزه با سردمداران زر و زور پرداخت و در نهایت مجبور به استعفاشد و به کشاورزی مشغول شد. از ایمان و قدرت روحی مادرش همین بس که هنگام دفن شهید کشوری، در حالی که عکس او را می بوسید، پرچم جمهوری اسلامی ایران را که با دست خود دوخته بود بر سر مزار فرزند آویخت و فریاد زد: "احسنت پسرم، احسنت"
دوران تحصيلش را به عنوان شاگردي ممتاز به پايان رساند. وي ضمن تحصيل، علاقه زيادي به رشته‌هاي ورزشي و هنري نشان مي‌داد و در اغلب مسابقات رشته‌هاي هنري نيز شركت مي‌كرد. يك بار هم در رشته طراحي مقام اول را به دست آورد.
در رشته كشتي نيز درخششي فراوان داشت. علاوه بر اين ها، در اين دوره فعاليت مذهبي نيز داشت و با صداي پرسوز خود به مجالس و مراسم مذهبي شور خاصي مي‌بخشيد. در ايامي نظير عاشورا با مديريت و جديت بسيار، همواره مرثيه‌خواني و اداره بخشي از مراسم را به عهده مي‌گرفت. در اين برنامه‌ها، تمام سعي خود را براي نشان دادن چهره حقيقي اسلام و بيرون آوردن آن از قالب‌هايي كه سردمداران زر و زور و اربابان از خدا بي‌خبر براي آن درست كرده بودند، به كار مي‌برد و معتقد بود كه:
«انسان نبايد يك مسلمان شناسنامه‌اي باشد، بلكه بايد عامل به احكام اسلام باشد». بر اين باور بود كه اسلام را از روي تحقيق و مطالعه بپذيرد، در دوران دبيرستان مطالعاتش را وسعت داد و تا هنگام اخذ ديپلم علاوه بر كتب مذهبي، كتاب‌هايي درباره وضعيت سياسي جهان را نيز مطالعه نمود. كشوري در سال آخر دبيرستان، با دو تن از همكلاسان خود، دست به فعاليت‌هاي سياسي – مذهبي زد و با كشيدن طرح‌ها و نقاشي‌هاي سياسي عليه رژيم وابسته، ماهيت آن را افشا كرد. بعد از گرفتن ديپلم، آماده ورود به دانشگاه ‌شد ولي با توجه به هزينه‌هاي سنگين آن و محروميت مالي كه داشت، از رفتن به دانشگاه منصرف گرديد. در سال 1351 وارد هوانيروز شد. او در آنجا مسايل و موضوعاتي را ديد كه به لحاظ مغايرت با مباني اعتقادي، رنجش مي‌داد اما سعي مي‌كرد در معاشرت با استادهاي خارجي، به گونه‌اي رفتار كند كه آنها را تحت تأثير خود قرار دهد, در اين مورد مي‌گفت: «من يك مسلمانم و مسلمان نبايد فقط به فكر خود باشد». او مي‌خواست در آنجا نيز دامنه ارشاد را بگستراند. به علت هوش و استعدادي كه داشت، دوره‌هاي تعليماتي خلباني هليكوپترهاي «كبرا» و «جت رنجر» را با موفقيت به پايان رساند. عبادات او نيز ديدني بود. او شب‌ها با صداي زيبایش قرآن مي‌خواند و پيوندش را با پروردگار مستحكم‌تر مي‌كرد. با زندگي ساده‌اش مي‌ساخت و با تجملات، سخت مبارزه مي‌كرد. روحيه‌اي متواضع و رئوف داشت و در عين حال در مقابل بي‌عدالتي‌ها سرسختانه مي‌ايستاد. كشوري با همه محدوديت‌هايي كه در ارتش وجود داشت، بسياري از كتاب‌هاي ممنوعه را در كمد لباسش جاسازي مي‌كرد و در فراغت، آنها را مطالعه مي‌نمود و حتي به ديگران نيز مي‌داد تا مطالعه كنند. چندين بار به علت فعاليت‌هايي كه عليه رژيم انجام داد، كارش به بازجويي رسيد و مورد تهديدهاي مختلف قرار گرفت.
در اوايل اشتغال به كارش در کرمانشاه، شروع به تحقيق در مورد شهر نمود و براي نشر روحيه انفاق در همكارانش، سعي بسيار كرد. بالاخره توانست با همكاري چند نفر ديگر از افراد خير هوانيروز، مخفيانه صندوق اعانه‌اي جهت كمك به مستضعفين تشكيل دهد. شب‌ها بسيار از مصيبت‌هاي فقرا سخن مي‌گفت و اشك مي‌ريخت و فكر چاره مي‌كرد. با همه خطراتي كه متوجه او بود، به منزل فقرا مي‌رفت و ضمن كمك به آنان، ظلم‌هاي شاه ملعون را برايشان روشن مي‌ساخت. كشوري چه پيش از انقلاب و چه همراه انقلاب و چه بعد از انقلاب، جان بر كف و دلير، براي اعتلاي اسلام ايستاد و مقاومت كرد. در اكثر تظاهرات شركت كرد و بسياري از شب‌ها را بدون آنكه لحظه‌اي به خواب برود، با چاپ اعلاميه‌هاي امام به صبح رساند .با آنكه در تظاهرات چندين بار كتك خورده بود، ولي با شوق عجيبي از آن حادثه ياد مي‌كرد و مي‌گفت: «اين باتومي كه من خوردم، چون براي خدا بود، شيرين بود. من شادم از اينكه مي‌توانم قدم بردارم و اين توفيقي است از سوي پروردگار!» در زمان بختيار خائن، با چند تن از دوستانش طرح كودتا را براي سرنگوني اين عامل آمريكا ريختند و آن را نزد آيت‌الله «پسنديده» برادر امام(رحمه الله علیه) بردند. قرار بر اين شد كه طرح به نظر امام خميني(رحمه الله علیه) برسد و در صورت موافقت ايشان اجرا گردد اما با هوشياري امام(رحمه الله علیه) و بي‌باكي امت، انقلاب اسلامي در 22 بهمن پيروز گرديد و ديگر احتياجي به اين كار نشد. وقتي كه غائله كردستان شروع شد، كشوري همچون كسي كه عزيزي را از دست بدهد و يا برادري در بند داشته باشد، از بابت اين ناامني ناراحت بود.
شهيد امیر فلاحي درباره ی او می گوید :
او از همان آغاز جنگ داخلي چنان از خود كياست و لياقت و شجاعت نشان داد كه وصف‌ناكردني است. يك بار خودش به شدت زخمي شد و هليكوپترش سوراخ سوراخ. ولي او به فضل الهي و هوشياري تمام، هليكوپتر را به مقصد رساند در زمان جنگ هم، دست از ارشاد برنمي‌داشت و ثمره تلاش‌هاي شبانه‌روزي او را مي‌توان در پرورش عقيدتي شيرمرداني چون شهيد سهيليان و شهيد شيرودي دانست.
شهيد شيرودي که خود نامدارترین خلبان جهان است در باره ی او گفته است:
"احمد استاد من بود. زماني كه ارتش صدام به ايران يورش آورد، احمد در انتظار آخرين عمل جراحي براي بيرون آوردن تركشی بودکه با گلوله ی ضد انقلاب وارد از سينه‌ اش شده بود اما روز بعد از شنيدن خبر تجاوز صدام، عازم سفر شد. به او گفته بودند كه بماند و پس از اتمام جراحي برود، اما و جواب داد:
«وقتي كه اسلام در خطر باشد، من اين سينه را نمي‌خواهم."
اوبه جبهه رفت و چون گذشته، سلحشورانه جنگيد؛ به طوري كه بيابان‌هاي غرب كشور را به گورستاني از تانك‌ها و نیروهای دشمن و مزدوران خارجی اش تبديل نمود. او بدون وقفه و با تمام قدرت و قوا مي‌كوشيد، پروازهاي سخت و خطرناك را از همه زودتر و از همه بيشتر انجام مي‌داد. حماسه‌هايي كه در شكار تانك آفريده بود، فراموش‌نشدني است. شب‌ها ديروقت مي‌خوابيد و صبح‌ها خيلي زود بيدار مي‌شد و نيمه‌شب‌ها، نماز شب مي‌خاند. او چنان مبارزه با كفر را با زندگي عجين كرده بود كه ديگر هيچ چيز و هيچ كس برايش كوچكترين مانعي نبود. حتي مريم سه ساله و علي سه ماهه‌اش، هر بار كه صحبت از فرزندانش و علاقه او به آنها مي‌شد، مي‌گفت: «آنها را به قدري دوست دارم كه جاي خدا را در دلم نگيرند».
شهيد كشوري همواره براي وحدت هر چه بيشتر بین پاسداران و ارتشيان مي‌كوشيد؛ چنانكه مسؤولين،هماهنگي و حفظ وحدت نيروها در غرب كشور را مرهون او مي‌دانستند.
عشق شهيد كشوري به امام (رحمه الله علیه)، چه قبل از انقلاب و چه بعداز انقلاب، وصف ‌‌ناكردني است.
بعد از انقلاب وقتي كه براي امام(رحمه الله علیه) كسالت قلبي پيش آمده بود، او در سفر بود. در راه، وقتي كه اين خبر را شنيد، از ناراحتي ماشين را در كنار جاده نگه داشت در حالي كه مي‌گريست. وقتي به تهران رسيد، به بيمارستان رفت و آمادگي خود را براي اهداي قلب به رهبرش اعلام كرد.
بالاخره در روز 15/9/1359 نيايش‌هاي شبانه‌اش به درگاه احديت مورد قبول واقع گرديد و در حالي كه از يك مأموريت بسيار مشكل، پيروزمندانه باز مي‌گشت، در دره «ميناب» ايلام مورد حمله نابرابر چند هواپیمای جنگی دشمن قرار گرفت و در حالي كه بالگردش در اثر اصابت راكتها به شدت در آتش مي‌سوخت، آن راتا موضع خودي رساند و آن گاه در خاك وطن سقوط كرد و شربت شيرين شهادت را مردانه نوشيد.
چندی بعد ودر دوم آذر1361محمد کشوری برادر کوچکتراو که بسیجی بود درجبهه قصر شیرین به شهادت رسید.او همواره می گفت:
در پی امر امام ، دریایی خروشان از داوطلبان جهاد و شهادت به جبهه های حق علیه باطل روان شد و من قطره ای از این دریایم . همانند مردم کوفه نشوید و امام را و خط امام و کلام امام را تنها نگذارید ، فعالیتتان را در راه خدا بیشتر کنید و به یاد شهیدان باشید ، چرا که یاد شهیدان است که مردم را به سوی خدا منقلب می کند.

وصیت نامه :

بسم الله الرحمن الرحيم
خدايا شيطان را از ما دور كن

در مسلخ عشق جز نكو را نكشند روبه صفتان زشت خو را نكشند
پايان زندگي هر كسي به مرگ اوست جز مرد حق كه مرگش آغاز دفتر اوست.
هر روز ستاره اي را از اين آسمان به پايين مي كشند امّا باز اين آسمان پر از ستاره است. اين بار نيز در پي امر امام، دريايي خروشان از داوطلبين به طرف جبهه هاي حق عليه باطل روان شد و من قطره اي از اين دريايم و نيز مي دانيد كه اين اقيانوس بي پايان است و هر بار بر او افزوده مي شود. راه شهيدان را ادامه دهيد. كه آنها نظاره گر شمايند مواظب ستون پنجم باشيد كه در داخل شما هستند. بي تفاوتي را از خود دور كنيد، در مقابل حرف هاي منحرف بي تفاوت نباشيد. مردم كوفه نشويد و امام را تنها نگذاريد. در راهپيمايي ها بيشتر از پيش شركت كنيد. در دعاهاي كميل شركت كنيد. فرزندانتان را آگاه كنيد. و تشويق به فعاليت در راه الله كنيد.
وصيت به پدر و مادرم:
پدر و مادرم! همچنان كه تا الآن صبر كرده ايد از خدا مي خواهم صبر بيشتري به شما عطا كند. فعاليتتان را در راه خدا بيشتر كنيد. در عزايم ننشينيد،‌ نمي گويم گريه نكنيد ولي اگر خواستيد گريه كنيد به ياد امام حسين ( علیه السّلام) و كربلا و پدر و مادراني كه پنج فرزندشان شهيد شده گريه كنيد، كه اگر گريه هاي امام حسيني و تاسوعا و عاشورايي نبود،‌ اكنون يادي از اسلام نبود. پشت جبهه را براي منافقين و ضد انقلاب خالي نگذاريد،‌ در مراسم عزاداري بيشتر شركت كنيد كه اين مراسم شما را به ياد شهيدان مي اندازد و اين ياد شهيدان است كه مردم را منقلب مي كند. امام را تنها نگذاريد. فراموش نكنيد كه شهيدان نظاره گر كارهاي شمايند.ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم. موجيم كه آسودگي ما عدم ماست
والسلام قطره اي از درياي خروشان حزب الله احمد كشوري


آثار منتشر شده در باره ی شهید:

همراز با آسمان

تكان هاي شديد هلي كوپتر، كنترل آن را مشكل كرده بود. ملخ عقبي بازي در آورده بود. احمد نگاهي به شيشه سوراخ شده كنارش انداخت سرفه هاي ممتد مي كرد و آرام گرفت. به يك چيز فكر مي كرد به راهي كه طي كرده بود و مسافتي كه مانده بود. مسافت! مسافت پيموده شده، و مسافت مانده. اين كلمات سحر كننده تر از آن بودند كه او بتواند به راحتي از كنار آنها بگذرد. ذهنش درگير اين واژه ها شد. اصلاً مسافت يعني چه؟!‌ شايد يعني راهي كه آمده و يا بايد برود.
از تولد تا امروز و از امروز تا آينده،‌ آيندهاي دور يا نزديك. اندازه مسافت در علم رياضي خيلي مهم است. همان درسي كه حالا او را خلبان كرده بود. ولي حالا در سنجش مسافت ها خيلي نمي شود به متراژ و اندازه و طول اعتنا كرد. زمان عزيز تر از اين است كه بشود آن را اندازه گرفت. بايد ديد چقدر عمق دارد. بايد فهميد كه چقدر از آن استفاده شده است. همين پرواز امروز، بيشتر از چند ساعت طول نكشيد، اما كارهاي زيادي انجام شده است. احمد اندكي مكث كرد. دنبال يك كلمه مهم در جمله اش مي گشت. « كارها؟ كار! » شايد اينها مهمترين ملاك هاي اندازه گيري زمان باشد. به خودش نگاه كرد. به زماني كه داشته و فرصت هايي كه در طول اين مدت براي خودش ساخته بود، فكر كرد. تير ماه 1323 استارت زندگي احمد كشوري.
تولد او به عنوان يك انسان در يك ظرف زمان ظاهرا محدود ولي نامحدود. و حالا هلي كوپتر كبرا و يك پرواز موفق و تني مجروح و خون هايي كه پاك و مقدس است. خوني كه استحاله پيدا كرده و پاك شده بود. خواست ملاكي براي عمق زمان پيدا كند. خيلي آسان بود، ملاك ميزان سود دهي او بود. براي خودش، معيار خوبي پيدا كرده بود. لبخندي زد. ولي خوني كه در گلويش مانده بود خودش راو با سرعت به بيرون رساند. چند سرفه پياپي كرد. هلي كوپتر هم به همراه او چند تكان محكم خورد و آرام گرفت. تحصيلاتش راو در محيط محروم روستاي سر پل تلار و شهر كوچك كياكلا و مدرسه «قناد» بابل طي كرده بود. شاگرد ممتاز در تحصيل و موفق در ورزش و هنر. تا اينجا كه بد نبود. مدال در كشتي و يك مقام اول در طراحي. فعاليت مذهبي و صداي خوبي كه گرمي بخش محافل مذهبي بود و فقط اين هم نبود. مي دانست اسلام را بايد معرفي كرد و خوب هم معرفي كرد. و قبل از اين بايد آنرا خوب شناخت و فهميد. به ياد كاغذ كاهي كتاب هايي افتاد كه در مورد اسلام خوانده بود. هنوز بوي ناي كتاب ها را در مشامش احساس مي كرد. كلمات تند و كتاب هاي سياسي هم كه جاذبه خودشان را داشتند. سال آخر دبيرستان زمان فعاليت هاي سياسي آگاهانه بود. «‌يادش بخير! طرح ها و نقاشي هايي كه عليه رژيم شاه كشيديم. » دانشگاه هدف بعدي بود. ولي فقر به اين آرزو اجازه برآورده شدن نداد. و سال 1351 و ورود به هوانيروز. عشق به پرواز و پرنده شدن در همه هست و او اين امكان را يافته بود تا به يكي از آرزوهاي پاك كودكيش برسد.
هلي كوپتر حالا ديگر به وضوح بالا و پايين مي رفت و حتي از مسير اصلي اش خارج مي شد. احمد تمام حواسش را روي كنترل متمركز كرد تا پرنده آهني را مهار كند. حالا فرصت داشت تا خودش را مرور كند. محيط هوانيروز خوب نبود و به مذاق خوش نمي آمد. بايد كاري مي كرد. هوا خيلي مسموم بود و اين مسئله نفس كشيدن را سخت مي كرد. دست به كار شد. اول خودش را اثبات كرد و شايستگي هايش را به همه حتي استادان خارجي و بعد موفقيت هايش را گسترش داد. در مدت كوتاهي، خلباني كبرا و جت رنجر را فرا گرفت و بعد شروع كرد به ارشاد. اين جا هم از خودش از خوديت خودش غافل نشد. شب ها او بود و خلوت و نيايش. روحش پرواز مي كرد. و چه لذت بخش بود اين پروا از كوچه ها و خيابان هاي شهر باختران فقر مي باريد. از وقتي به اين شهر آمده بود. اين همه مصيبت آزارش مي داد. بايد كاري مي كرد. دوستان را جمع كرد و صندوق خيريه اي تشكيل داد. به منزل فقرا مي رفت و به آنان كمك مي رساند.
از همه اين كارها به او حس پرواز دست مي داد. زمزمه هاي بلندي شنيده مي شد عده اي خواستند كه تاريكي و ظلمت نباشد. و او هم همين را مي خواست بايد كاري مي كرد. شب ها اعلاميه خورشيد را چاپ مي كرد و روزها بر سر تاريكي فرياد مي زد. و حتي تصميم گرفت تا بر عليه ظلم كودتا كند. منتظر بود تا آيت الله پسنديده از امام كسب تكليف كند. اما ستاره ها در 22 بهمن تاريكي را راندند. و نيازي به كودتاي سپيده نبود. خبر رسيد كه عده اي مي خواهند تكه اي از سرزمين نور را از آن جدا كنند. روح زخمي او فقط با پرواز آرام مي گرفت. بايد كاري مي كرد. سهيليان و شيرودي هم با او بودند. او زخمي شد ولي همچنان پرواز كرد.
هنوز كردستان اسير بود كه عراق به كشورش حمله كرد. آمده بود كه بماند. با لحجه اي كه اگر چه آشنا بود ولي معني اش را نمي فهميد. اسب بال دارش را زين كرد و تاخت. ماشين هاي فولادين از ترس هجومش به هر سو مي گريختند. به هر كجا كه مي رفت گورستان دشمنان مي شد. روحش با روح آفتاب گره خورده بود. براي قلب خسته امامش گريست. ديگر اسب بال دارش طاقت حركت نداشت و او هم.
خاك بوي خوديت مي داد. حالا مي توانست تا زمين صعود كند! دستانش توان نداشت. هلي كوپتر را رها كرد. نگاهي به تقويم انداخت 15/9/1359 بود. زمين آسمان شده بود و او را به خود مي خواند. از دل خاك به آسمان معبر سفيدي باز شد. و او دوباره پرواز كرد.

تعداد صفحات : 8

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 71
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 19
  • بازدید سال : 299
  • بازدید کلی : 15,095
  • کدهای اختصاصی
    --------------
    -------------------

    مبین شهرک بهرام